دارم جلد اول کتاب "خاطرات ابوالحسن ابتهاج" را میخوانم 🌸💯
– پی دی اف مجانی در نت، و در پست های زیر!

در فصل سوم خاطرات کوتاهی تعریف میکنه از دهه 20 (بعد از تبعید رضاشاه) وقتی رئیس بانک ملی بود...

که چطور به درخواستهای دربار (مانند، خواهر شاه) و رجال (مثل، نماینده مجلس) برای وامهای خارج از مقررات بانکی جواب رد میداده،

👈🏼  تا بتواند قانونمندی و نظم در سیستم بانک ملی برقرار کند، 

👈🏼  تا به کارمندان بانک نشان بدهد که مقررات و استانداردهای کارشان چقدر مهم است،

👈🏼  تا بتواند اعتماد ایرانیان را به بانک ملی جلب کند،

cool  ولی در همان زمان، خیلی  از بنگاهها و ادارات "بی اراده و ناتوان" دولتی در مقابل قدرتمندان کشور تسلیم میشدند.

فکر میکنید چرا خیلیها اینطور در مقابل قدرت بی اراده و ناتوان بودند؟

cool  چون 20 سال بود که مردم و ادارات ایران تحت قلدری مطلق رضاشاهی سر کرده بودند...

cool  (وکیل و وزیر و خان و آزادیخواه و مردم عادی) هر کی به رضا شاه یا هر کدوم از قلچماقهای رسمی و اسمیش "نه" میگفت عملا کشته میشد، به زندان میافتاد، تبعید میشد، یا یک جوری ملک و اموال و زندگی خود و خانواده اش از بین میرفت ..

😈  به این ترتیب "بی ارادگی و ناتوانی در مقابل قدرت" را بصورت یک عادت و قاعده کار کردن در نهادهای دولتی ما جاسازی کردند و نسق مردم را گرفتند ...

در 45 سال گذشته این الگو را در ادارات و بنگاههای جمهوری اسلامی بهینه کرده اند!

در دهه 90 محمودرضا خاوری، تائیدیه مجلس خبرگان، در مدت سه سالی که مدیر بانک ملی بود جلوی چشم همه سه میلیارد پول اختلاس کرد و به اسرائیل و کانادا برد.