اهمیت مسئلۀ زیرساخت برای زندگی و کسب و کار و امنیّت روزانۀ مردم، و کمبود شدید و تاسف آور این زیرساختهای محوری در سراسر و همۀ امور کشورمان باید مورد توجه ما باشد. بگفتۀ سازمان ملل، از هر 4 ایرانی 1 نفر- یعنی بیش از 18 میلیون ایرانی در حاشیۀ شهرهای مرکزی ما زندگی میکند. (البته هضم این عدد برای من مقداری مشکل بود. به این دلیل خودم سرچ کردم و تعدادی از منابع را در قسمت کامنت این مقاله گذاشته ام. ) سوال این است که چرا مهاجرت؟ چرا میلیونها مهاجر راضی میشوند که خانه و محله ای که در آن بدنیا آمده و به آن خو داشتند در چنین ترکِ دردناکی پشت سر بگذارند و با زن و بچۀ خود، مثلاً، در حاشیه شهر تهران در وضعیتهای اسفناکی که دیده ایم بسر ببرند؟

دلیل کوچ اکثر قریب به اتفاق این (در واقع) پناهندگان بومی در دسترس نبودن زیربناهای محوری (آب، برق، امنیّت و صنعت) در شهرها، روستاها و محل زندگیشان بوده است. (خدا را شکر هنوز جنگهای درون مرزی و بمباران شدن دلیل اصلی کوچ ایرانیان نبوده است. خدا بدور!) 

و مورد تاسف دیگر این است که یکی از دلایل مهم بی توجهی به این اصل ساده (ساختن زیر ساختهای محوری در اقصانقاط کشور) فشارهای بانک جهانی و شرکتهای بزرگ و بین المللی به دولت و دست اندرکارهای ما برای تصویب پروژه های عظیم بدون شامل کردن احتیاجات مردم در این پروژه ها بوده است.
مثلا، طرح ساختن سد میلیاردی تصویب شده، بودجۀ ساختن تسهیلات برای رساندن  برق و آب به کارخانۀ استخراجی در محل تائید شده، برق اضافه هم قرار است صادر شود (همش خوب!). ولی در طرح یا بودجۀ تصویب شده صحبتی از بومیسازی تسهیلات زیربنائی برای توزیعِ آب و برق، ساختن زیرساختهای صنعتی برای تولید شغل و راه انداختن کشاورزی در دهات و شهرهای منطقه و برای استفاده مردم و کسبۀ محلی نشده است.
ولی ما مجبور نیستیم که به این فشارهای وحشیگرانه صد در صد تن در دهیم؛ همچنانکه عده ای از کشورهای با اقتصاد موفق بی سر و صدا راهکارهائی در جهت توسعۀ زیرساختها برای زندگی مردم و کسبه بومیشان پیدا کرده و با موفقیّت آنها را پیاده کرده اند. 

هیچ جامعه ای بدون ساختن زیربنا برای زندگیِ روزمرۀ مردمش پیشرفته بحساب نیآمده است.

در مورد این راهکارها، محققین نامبرده در مقاله ای که اینجا ترجمه اش را برایتان میآورم توضیح داده اند که:
https://en.wikipedia.org/wiki/Infrastructure-based_development 

"اقتصادهائی که در مورد زیرساخت زرنگ و دانا هستند" از جمله نروژ، سنگاپور و چین، بخشهائی از اصول نئوکلاسیک "ارتدکس مالی" را که توسط "اجماع واشنگتن" اعمال میشود را رد کرده اند، و بجای آن یک مسیر توسعه پراگماتیستی برای خود پیش گرفته اند. این مسیر توسعه پراگماتیستیِ [بی سر و صدا] بر اساس سرمایه گذاری دولتی در پروژه های زیربنایی استراتژیکی پایدار و در مقیاس بزرگ بوده که بی سر و صدا پیاده شده است: "کشورهای موفقی مانند سنگاپور، اندونزی و کره جنوبی هنوز مکانیسم تعدیل اقتصادی سخت و خشنی که بطور ناگهانی توسط صندوق بین المللی پول و بانک جهان در سالهای بحران آسیا (1997-1998) به آنها تحمیل شد را بخاطر میآورند، [...] ولی آنچه را که آنها در 10 سال گذشته به دست آورده اند نیز بسیار قابل توجه است: آنها بی سر و صدا با سرمایه گذاری گسترده در پروژه های زیربنایی، "اجماع واشنگتن" را رها کردند [...] این رویکرد عملگرایانه بسیار موفق بود."

 عکس زیر: زیرساخت طیف بزرگی از سرمایه های ملی را شامل میشود.تاسیسات زیرساختی از جمله تصفیه و پخش آب، تولید نیرو از طریق باد، جاده ها، تاسیسات پخش برق، تاسیسات تولید برق و فرودگاه.

 

برای تاکید اهمیّت تهیۀ زیرساختهای لازم برای زندگی روزمرۀ مردممان ترجمۀ این مقالۀ مختصر را لازم دیدم، چون متاسفانه دائم در مورد ساختن پروژه های بزرگ مثل سد و تسهیلات رسانی به مراکز استخراج یا مناطق ویژه اقتصادی برای صادرات و واردات تبلیغات میشود، ولی سالهاست که حرف مشخصی در مورد ساختن زیرساختهای زندگی و کسب و کار برای جمعیت عمومی کشور در میان نبوده است. 
با برداشته شدن تحریمها و باز شدن روابط مالی و تجارت، همانطور که میبینید دوباره هجوم انواع شرکتهای خارجی به ایران شروع شده است، و دوباره،  بانکهای جهانی و شرکتهای بزرگی که دست اندرکار مناقصه های باصطلاح "زیرساختی" هستند، دولت و مردم ما را 
 (با انواع ترفندهای تبلیغاتی، نفوذ مالی و تهدید و تحریم)  از هزینه کردن برای زیرساختهائیکه برای راه انداختن زندگیِ روزانۀ مردم و آینده سازی آنها اجباری است باز داشته اند. ولی همین عوامل مسئولین ما را در جهت تصویب کردن پروژه های تکراریِ بزرگ مانند سد، تاسیسات در بنادر و جاده های اصلی و ساختمان سازی (پروژه های زیبا سازی) و برجها در شهرهای مرکزی تشویق میکنند. اینگونه پروژه ها بسیار گران برای ما ولی پُر منفعت برای شرکتها و عدۀ معدودی از دست اندرکاران هستند، ولی خزانۀ مملکت را خالی میکنند بدون اضافه کردن ارزشی به سرمایه های ملی و یا باز کردنِ گره ای از کار مردم.

نتیجۀ تاسف آور و شرم انگیز پیروی و تن دادن به این فشارها را هم در دو دهۀ گذشته بخوبی دیده ایم. مستعصل شدن میلیونها خانواده، بعد از سالها بدون زیرساختهای لازم در شهر و دهات خود بسر بردن، و نهایتاً مجبور به مهاجرت و کوچ کردن به حاشیۀ شهرهای بزرگ شدن، تا بتوانند حداقل دسترسی به امکانات و تسلیهات زندگی روزمره داشته باشند. 

"اقلاً اینجا (در زاغه حاشیۀ شهر) اگر بچه ام مریض بشه میتونم یه جوری ببرمش بیمارستان."

نداشتن و در دسترس نبودن حداقلهائی مثل کلینیکهای بهداشتی و مراکز تحصیلی، نبودن نیروی پلیس و قضائی قابل اتکا برای حراست مال و جان مردم  و برای ایجاد امنیت، نبودن آب لوله کشی شده و برق سیم کشی شده به منازل و کسب و کار مردم، نبودن صنایع مادر برای تولید درآمد و شغل آفرینی در شهرها و دهات خود دلایل پایه ای هستند که اکثر ایرانیان را مجبور به کوچ کردن به حاشیۀ شهرهائیکه این زیرساختها را دارند کرده است. 

 این واقعیّت را میتوانید در وضعیت پناهندگان کشورهای بمباران شده بوضوح ببینیم، مردمی مثل افغانی، عراقی، لبنان، سوریه، یمن و فلستینیها. با تهاجم و بمباران کردن مداوم شهرها و دهات در این کشورها،  هر گونه زیرساخت زندگی روزانه و آینده سازی در این جوامع را از بین برده اند، یعنی زیرآب زندگی این مردم را زده اند. و وقتی زیرسازه (آب و برق و امنیت و صنعت و نیروی کار ماهر) وجود ندارد، مهم نیست که دلیل جنگ است، فساد اقتصادی و دعوای دولتمردان با یکدیگر، یا اعمال پروژه ها و برنامۀ تعدیل ساختاری بانکها و شرکتهای بین المللی دلیل آن است؛ برای نجات جان خود و فرزندان خود مردم مجبور به کوچ کردن میشوند.

بعد از حدود دو دهه ساختن پروژه های بزرگ مثل سدها و بنادر و زیبا سازی، اگر مردم ما هنوز زیرساختهای لازم آب و برق و امنیت و تحصیل و بهداشت و صنعت برای زندگی روزمره شان در محل زندگیشان را ندارند، بنظر میآید که اغلب پروژه هائیکه تا بحال تصویب شده و میلیاردهائی که تا بحال از جیب ملت و دولت ما رفته برای منفعت بانکها و شرکتهای خارجی و بزرگ بوده، بدون اضافه کردن چشمگیری به سرمایه های کشور، و حتماً نه برای رفع احتیاجات اکثر مردم 80 میلیونی ما. 

ولی چطور از پس این کار برآمده اند؟ یعنی، چطور میشود که مثلا یک سد یا چاه نفت و گاز یا منطقۀ ویژۀ اقتصادی و غیره، با هدف بالا بردن درآمد ملی، تولید برق و آب و سوخت برای منطقه ای تصویب شود، با کلی تبلیغات این پروژه بعنوان یک پروژۀ زیرساختی و برای بهره مند شدن مردم و کشور به ما عرضه شود، ولی نهایتاً بعد از اینکه پروژه به اتمام رسید، آب و برق به واحدهای تجاری بزرگ منطقه کشیده شد و نفت و گاز صادر شد، واردات وارد و در کشور توزیع شد، عموماً منازل، کسبۀ کوچک، مدارس و مراکز بهداشتی و دیگر موسسات عمرانی این مناطق بدون هر گونه زیرساخت برای بهره مند شدن از تولیدات و بهره های این پروزه ها مانده باشند، و هیچ بهبود ملموسی در وضعیتشان دیده نشود؟
بسیار ساده، در طرح پیشنهادی (که عموماً توسط بانکها یا شرکت بزرگ و بین المللی تهیه شده)، و در بودجۀ تصویب شده برای آن طرح، یک شرط از قلم میافتد، شرط بومیسازی، شرط 
تامین زیرساخت برای توزیع تولیدات سد یا چاه برای رفع احتیاجات خانواده ها،مدارس و بیمارستانها، موسسات و کسبۀ کوچک بومی قید نشده است.

به این ترتیب است که یکی بعد از دیگری پروژه های میلیاردیِ زیرساختی(سد و جاده، پارک صنعتی و و و) برای کشف و استخراج معادن و گاز و نفت و واردات و صادرات در سراسر کشور پیاده میشوند، ولی بجای بهتر شدن وضع زندگی روزمرۀ مردم بومی آن مناطق، هر سال، بخصوص با افزایش جمعیّت، ما با از بین رفتن و فرسوده شدن هر چه بیشتر زیرسازه ها و پایه های زندگی عموم مردم در اکثر نقاط کشور مواجه هستیم ... بله، در همسایگی همان پروژه های عالی! 

عکس محله ای با زیرساخت تعمیری در خوزستان، از مازندشورا که گزارش داد: در فاصله سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۸۵ در داخل کشور، بیش از 42 میلیون نفر جابجا شده اند. 

خُب، برگردیم به مقاله ویکیپیدیا. محققین نامبرده در این مقاله با مطالعۀ عواقب بعضی از پروژه های بزرگ در آمریکا و دیگر کشورهای با اقتصاد موفق، مشخص کرده اند که اختصاص بودجه و پیاده کردن زیرساختهای محوری که برای زندگی روزمرۀ مردم عادی لازم است نه تنها برای سلامت طولامدت کشور اساسی است، برای سودبری کوتاه و بلند مدت شرکتها نیز بسیار منفعت آمیز است. رفرنسهای مشخص شده در این مقاله برای آن عده که به مطالعات علمی و تحقیقی علاقه دارند مفید است.  (در حاشیه باید توضیح بدهم که، با خواندن متن انگلیسی این مقاله متوجه میشوید که نویسندۀ آن با عجله و بریده بریده مطالبش را عرضه کرده، و من نیز بهمان ترتیب آنرا برای شما بازگو کرده ام.)


توسعه اقتصاد مبتنی بر زیرساخت (infrastructure-based development)، بنام "توسعۀ اقتصاد راه افتاده توسط زیرساختها" نیز شناخته شده است. این نوع توسعۀ اقتصادی ترکیبی از ویژگیهای کلیدیِ چندین سُنت اقتصادی مدرن است: سیاستهای پیشرفتگرای روزولت  [Rooseveltian 1945 – 1933] و اقتصاد کینزی-نو (Neo-Keynesian) در آمریکا،  سیاستهای گُلیست (Gaullist) فرانسه [بوجود آوردن یک اقتصاد قوی و جامعه ای با ثبات برای فرانسه وظیفۀ دولت است، اعتقاد شارلز دوگل رهبر فرانسه، در دوران جنگ جهانی دوم و دو دهه بعد از آن] و کولبریزم نو [Neo-Colbertist حمایت از تعرفه های حفاظتی بالا. کُلبر یکی از رهبران فرانسه در قرن 17 بود]، سوسیال دموکراسی اسکاندیناوی [ترکیبی از اصول اقتصاد بازار آزاد و برنامه های دولتی برای رفاه عمومی] و همچنین سیاستهای سرمایه داری دولتیِ سنگاپوری و چینی. این سیاستها میگویند که بخش قابل توجهی از منابع یک کشور باید به طور سیستماتیک در جهت بوجود آوردن دارائیها و سرمایه های بلند مدت، مانند حمل و نقل، انرژی و زیرساخت های اجتماعی (مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها و ...) مصرف شوند، چراکه این دارائیهای بلند مدت هستند که فعالیت مفید اقتصادی بلند مدت (مانند تحریک رشد اقتصادی در مناطق عقب مانده و پرورش نوآوری در فن آوری) و عدالت اجتماعی (مانند ارائه آموزش و خدمات بهداشتی رایگان و مقرون به صرفه) را بالا میبرند. 


در حالی که فوائدِ توسعه مبتنی بر زیرساخت می تواند مورد بحث قرار بگیرد، تجزیه و تحلیلِ تاریخ اقتصادی آمریکا نشان میدهد که حداقل تحت برخی از حالات سرمایه گذاری مبتنی بر زیرساخت، هم در سطح ملی و در سطح محلی به رشد اقتصادی کمک میکند، و باضافه سودآور است، یعنی نرخ بازدهی (rate of return) بالائی دارد. این فوائد سرمایه گذاری در تاسیسات زیربنائی هم در مورد زیرساختهای اقتصاد به سبک قدیمی (بنادر، بزرگراهها، راه آهن) و هم در مورد زیرساختهای اقتصادی عصر جدید (فرودگاه ها، ارتباطات راه دور، اینترنت ...) نشان داده شده است.

پول بریزیم چراغ یکی رو روشن کنیم و بقیۀ خونه ها و کسبه برق نداشته باشند؟ این گونه طرحِ پروژه تصویب کردن آیندۀ روشنی برای 80 میلیون جمعیّت نمیذاره!


مدل Aschauer  (اَشآور) و دیگر رویکردهای آکادمیک -   با توجه به مطالعه انجام شده توسط اشآور D.A. Aschauer، همبستگی مثبت و معنی دار آماری بین سرمایه گذاری در زیرساخت و عملکرد اقتصادی وجود دارد. علاوه بر این، سرمایه گذاری در زیرساخت نه تنها باعث افزایش کیفیت زندگی میشود، بر اساس شواهد دوره بعد از جنگ جهانی دوم در ایالات متحده، زیرساخت دارای تاثیر مثبت در فاکتور کار و "بهره وری چند عاملی" (multifactor productivity) نیز دارد. بهره وری چند عاملی به معنیِ فاکتور متغیری در تولید است که مستقیماً بدلیل توانهای اولیه (inputs)، سرمایه خصوصی و دولتی ایجاد و تعریف نمیشود. بنابراین، تاثیر سرمایه گذاری در زیرساخت در بهره وری چند عاملی مهم است زیرا بهره وری چند عاملی بالاتر به معنی تولید اقتصادی بالاتر و در نتیجه رشد بالاتر اقتصادی است.


به اضافۀ مطالعات اشآور، مطالعات مانل (Munnell) نیز نشان میدهد که سرمایه گذاری در زیرساخت باعث بهبود تولید میشود. با نشان دادن اینکه سرمایه های عمومی و دولتی [مثل زیرساختها] نقش مهمی در تولید بخش خصوصی ایفا می کند، مانل به اَشآور کمک کرد که نشان بدهد که سرمایه گذاری در زیرساخت یک عامل کلیدی برای "عملکردِ قویِ اقتصاد در"عصر طلایی" آمریکا در دهۀ 1950 و 1960 بود. 

برای اثبات ادعای خود، اَشآور یک مدل ساخت، با استفاده از داتای سالهای 1953-1988، و اثر سرمایه گذاری بالاتر دولتی روی کل اقتصاد را شبیه سازی کرد. این شبیه سازی نشان میدهد که، در خالص، افزایش سرمایه گذاری در زیرساختها تا حد زیادی عملکرد اقتصاد را بهبود داده است.

اشآور به این نتیجه رسید که سطح سرانۀ تولید (GDP) به طور مستقیم و قابل توجهی به سرمایه گذاری در زیرساخت های محوری مربوط است. به عبارت دیگر، افزایش سرمایه گذاری در زیرساخت های محوری منجر به افزایش در سطح سرانه تولید (GDP) میشود.


اثر مثبت زیرساخت فقط در سطح ملی نیست. با اجرای مطالعه مقطعی از محله ها در یک ایالت، جانت ریوز و مایکل هینی (Janet Rives and Michael Heaney) بودن لینکهائیکه در مطالعات در سطح کشوری بین زیرساخت و توسعه اقتصادی مشخص شده بود را در سطح محلی نیز تائید کردند. یعنی، چون عملکردِ زیرساخت وارد پروسۀ تولید میشود، و (در این مطالعه) باعث افزایش ارزش زمین های شهری، بدلیل جذب بیشتر کسب و کار و ساخت و ساز خانه شده بود، تائید شد که زیرساخت های هسته ای بر روی توسعه اقتصاد محلی نیز اثر مثبت دارند. 

مطالعات متعدد، مرور شده توسط لوئیس کیین (Louis Cain) مشخص کرده اند که سرمایه گذاری زیرساخت سودآور است. به عنوان مثال، فوگل (Fogel) نرخ خصوصی  بازده برای کمپانی راه آهن پاسیفیک (Pacific Railroad) را 11.6 درصد برآورد کرد، در حالیکه نرخ اجتماعی که بیان کنندۀ منافع اجتماعی است (مثل افزایش بازده های شرکت و یارانه های دولتی) 29.9٪ برآورد شد. در مطالعه دیگری، هکلمن و والیس (Heckelman & Wallis)  تخمین زدند که 500 مایل اول راه آهن کشی در هر ایالتی بین سالهای 1850 و 1910 منجر به افزایش عمده در ارزش املاک شد. در این محاسبات مشخص شد که، افزایش درآمد بدلیل اقزایش قیمت زمین برای هر مایل 200000$ -  33000$ بود، درحالیکه هزینۀ ساخت و ساز برای هر مایل  $20,000-$40,000. یعنی، بطور متوسط، درآمدِ حاصله از ساخت و ساز راه آهن جدید بسیار از هزینۀ آن بیشتر بوده. قابل گفتن است که در حالی که بازده اولیه درآمد ساخت و ساز بالا بود، سودآوری پس از 500 مایل اول کاهش میافت.

حتی اگر درآمد زیرساخت سازی بعد از مدتی، بدلیل اصل "بازده نزولی" کاهش میابد، ادوارد گراملیچ (Edward Gramlich) نشان میدهد که نرخ بازده پروژه های ساخت و سازی جدید 15٪ است. علاوه بر این، نرخ بازده نگهداری از بزرگراههای امروز حدود 35% برآورد شده است. یعنی، حتی بدون ساخت و ساز جدید زیرساختی، سرمایه گذاری در نگهداری از زیرساخت های محوری بسیار سود آور است. 


در مطالعه ای دیگر، رولر و ویورمن (Roller & Waverman)، با استفاده از داتای 21 کشور OECD، از جمله ایالات متحده، برای یک مدت بیست ساله، از 1970 تا 1990، رابطه بین سرمایه گذاری برای زیرساخت "ارتباطات از راه دور" و عملکرد اقتصادی آنرا بررسی کردند. آنها یک میکرو-مدلِ عرضه و تقاضا برای سرمایه گذاری در ارتباطات از راه دور، همراه با معادلۀ تولیدِ ماکرو را به استفاده گرفتند، در حالیکه برای اثرات ثابت هر کشور و همچنین همزمانی مراقبت کردند. این پژوهشگران نتیجه گرفتند که یک رابطه علتی بین سرمایه گذاری در زیرساخت های مخابراتی و تولید کل وجود دارد.


در مطالعه ای دیگر، شیین گرین استایین و پابلو ت سپیلر (Shane Greenstein & Pablo T. Spiller) اثرات زیرساخت های مخابراتی بر عملکرد اقتصادی در ایالات متحده را مورد بررسی قرار دادند. آنان نتیجه گرفتند که سرمایه گذاری برای زیرساخت ها باعث بوجود آمدن افزایش در بخش قابل توجهی در "مازاد مصرف کننده" (نشاندۀ رضایت مشتری و پرداخت بیشتر آنها) و افزایش در درآمد کسب و کار خدمات مخابراتی است؛ هر دو این معیارها نشان دهندۀ رشد در عملکرد اقتصادی است.

نقشه-  تمام دنیا از طریق فیسبوک در ارتباط هستند. فضای خالی روی چین را توجه کنید.

روش چین، مسیر توسعه پراگماتیستی -   برخی از اقتصاددانان اروپایی و آسیایی مطرح کرده اند که "اقتصادهائی که در مورد زیرساخت زرنگ و دانا هستند" از جمله نروژ، سنگاپور و چین، بخشهائی از اصول نئوکلاسیک "ارتدکس مالی" را که توسط "اجماع واشنگتن" (Washington Consensus) اعمال میشود را رد کرده اند، و بجای آن یک مسیر توسعه پراگماتیستی برای خود پیش گرفته اند. این مسیر توسعه پراگماتیستی بر اساس سرمایه گذاری دولتی در پروژه های زیربنایی استراتژیکی پایدار و در مقیاس بزرگ بوده که با بی سر و صدائی طی شده است: "کشورهای موفقی مانند سنگاپور، اندونزی و کره جنوبی هنوز مکانیسم تعدیل اقتصادی سخت و خشنی که بطور ناگهانی توسط صندوق بین المللی پول و بانک جهان در سالهای بحران آسیا (1997-1998) به آنها تحمیل شد را بخاطر میآورند، [...] ولی آنچه را که آنها در 10 سال گذشته به دست آورده اند نیز بسیار قابل توجه است: آنها بی سر و صدا با سرمایه گذاری گسترده در پروژه های زیربنایی "اجماع واشنگتن" را رها کردند [...] این رویکرد عملگرایانه بسیار موفق بود."


تحقیقات انجام شده توسط "شورای حقوق بازنشستگی جهانی،" که یک شرکت غیر انتفاعی است، ( World Pensions Council- WPC)  نشان میدهد که در حالی که چین 9% از تولید ناخالص داخلی خود در سالهای 1990 و 2000 را در زیرساخت  سرمایه گذاری کرد، بیشتر اقتصادهای در حال ظهور غربی و غیر آسیایی 2 تا 4 درصد از تولید ناخالص داخلی خود را در داراییهای زیرساختی سرمایه گذاری کردند. این شکاف قابل توجه سرمایه گذاری [بین چین و دیگر کشورها] اجازه داد که اقتصاد چین در شرایط نزدیک-به-کامل و بهینه رشد کند، در حالیکه بسیاری از اقتصادهای آسیایی جنوبی، آفریقایی و آمریکای جنوبی از تنگناها مختلف توسعه اقتصادی رنج بردند، تنگناهائی مانند شبکه حمل و نقل ضعیف، شبکه های برقی قدیمی، مدارس با کیفیت متوسط ... 

یکی از دلایلی که اینهمه نظم و آرامش در این محیط میبینیم داشتن انواع زیرساختها برای زندگی و احتیاجاتِ روزمرۀ مردمش است. "زیرساخت جامعه را از درون سیم کشی دائمی میکند."

تحولات اخیر در امریکا و اتحادیه اروپا -   در پی رکود بزرگ که پس از سال 2007 آغاز شد، اقتصاددانان لیبرال و نئو-کینزی در ایالات متحده آمریکابحثهای تازه ای در مورد حمایت از سیاست های اقتصادیِ "روزولتی" را شروع کرده اند. این بحثها از ارتدکسی نئوکلاسیک سالهای گذشته دوری گزیده است. این روند به ویژه  تاکید در تخصیص دادن بودجه دولت مرکزی برای زیرساخت های خدمات عمومی و اجتماعی سراسری دارند، که "به نفع کلِ ملت خواهد بود و امریکا را دوباره به مسیر رشد بلند مدت برخواهد گرداند". 


ایده های مشابهی در میان سیاست پردازان صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و کمیسیون اروپا در سال های اخیر به ویژه در ماه های آخر سال 2014 / اوایل سال 2015 مورد توجه قرار گرفته اند. مثلاً، در نشست سالانه صندوق بین المللی پول و گروه بانک جهانی (اکتبر 2014) مقدار € 315 میلیارد به "طرح کمیسیون سرمایه گذاری برای اروپا" (European Commission Investment Plan for Europe) تخصیص داده شد. (دسامبر 2014)