حدود قرون 17 تا 19 میلادی در غرب (صفویه و  قاجار در ایران) زمان شروع صنعتی شدن اول اروپا و بعد امریکا بود. حین این تغییر فیزیکی بود که در سیستم فکری و معیاری-اعتقادی سیاستمداران و مردم غرب نیز تغیرات کیفی و همه گیر بوجود آمد.

😳😳 ...و برعکس آن، یعنی با حذف کردن اکثریت صنعت، تولید و توسعه از جامعۀ ما تزریق خرافات و عقب مانده نگهداشتن مردم را آسان کرده اند.
(ا(این مقاله در سایت "ایران لیبرال" نیز در 4 آوریل 2024 نشر یافت

factory

تغییر کیفی در معیارها و ارزشهای مردم غرب به این دلیل بود که صنعت و علم کاربردی جدید، سیستم اقتصادی و فکری جوامع غربی را تغییر داد، و بدلیل پُربار  بودن نتایج آن تغییرات، در مدت کوتاهی طبقه متوسط نیز بوجود آمد.

جوامع غربی (که تا قبل از این، یعنی تا اواخر قرون وسطی عموما مذهب زده و در فقر و بی دانشی یک زندگی رعیتی را میگذراندند) در اثر فعالیتهای صنعتی و اقتصادی ... که بر پایه علم و منطق استوار بود ... تغییرات بنیادی فیزیکی و کیفی پیدا کردند ... تا انجا که هر فردی که به هر گونه ای در سیستم صنعتی اقتصادی جدید کار میکرد (در این زمان همه جمعیت اروپا از زن و مرد و کودک و جوان بکار گرفته شده بودند) ... در ساختن شهرها و جامعۀ نو اروپا و افکار مدرن آن خواه ناخواه اشتراک پیدا کردند.

 

چگونه در غرب میلیونها فرد و گروههای مختلف وارد گود شدند و درگیرِ خلق کردن سرنوشت خود و تعیین اهداف دولت و ساختن جوامع خود شدند؟    این داستان جالبی دارد. در اواخر قرون وسطی در اروپا (قرون وسطی حدود ۵۰۰ - ۱۵۰۰میلادی) تجار، مردان ماجراجو، اشراف و درباریان اروپائی با کشتیهای قوی و مسلح خود دائم برای تجارت بین اروپا و سرزمینهای شرق، امریکای جنوبی و افریقا رفت و آمد میکردند. انها وقتی در شرق بودند کشتیهای خود را با انواع اجناس، مثل، کتاب، پارچه و لباس، شمشیر، اسلحه و زیورآلات، رنگ و عاج فیل و مروارید، ادویه جات، انواع گیاهان و خوراکهای نایاب در اروپا، و طلا و نقره و سنگهای گرانبها پر میکردند و به اروپا برای فروش میاوردند.

 

ولی در اروپا منابع طبیعی و کالاهای ساخته شده چشمگیر یا متعدد برای فروش در بازارهای شرقِ پُر برکت و پر از صنعتگر وجود نداشت؛ و در برگشت، این تجار اغلب مجبور بودند با کشتی های خالی یا کم بار به شرق برگردند، و سفر کشتی های خالی مقرون به صرفه نبود.  بهمین دلیل به مرور تجار اروپائی شروع کردند به تاسیس کارگاههای متعدد در اروپا، برای تولید زیاد انواع اجناس ساخته شده، مثل ابزارهای کار، اسلحه و پارچه های پشمی، و مجسمه، تا بتوانند با کشتی های پُر به شرق برگردند و با بازارهای پُربار شرق رقابت کنند. این تقاضای ممتد و پُر منفعت تجار اروپائی برای اجناس ساخته شده در اروپا، شدیدا فعالیتها اقتصادی و مالی، و همزمان، شکوفائی اختراعات صنعتی و تولیدی را در اروپا برانگیخت، در صنایع مختلف گسترش داد، و در عرض چندین دهه مراکز و کارخانه های بزرگ تولید انواع کالا در اروپا برپا شد.

و اما در روستاهای اروپا، میلیونها مرد و زن با فرزندانشان، مزرعه و کارگاههای ناچیز و زندگی سنتی خود را ترک میکردند و به شهرها و مراکز کارو تولید کارخانه ای میامدند، و بدلیل رونق و تعدد مراکز تولید همه مشغول کار میشدند. (این مهاجرت بزرگ روستائیان در ایران بعد از اصلاحات ارضی شاه نیز بوجود آمد، ولی بدلیل محدودیت شدید فعالیتهای تولیدی و صنعتی مدرن، جمعیت میلیونی روستائی کم مهارت در حلبی آبادهای شهرهای بزرگ تجمع کردند.)

ولی این پروسۀ درگیر شدن در کار و شغل مدرن و صنعتی غرب بسیار جالب و متحول کننده بود. در کارخانه ها و در حین کار، میلیونها زن و مرد روستائی شروع به یاد گرفتن کارها و مهارتهای جدید کردند. در مراکز بزرگ کار، کاوش و کنجکاوی و آموختن در مورد علم و صنعت و فرایندهای نو هزاران علاقمند و افرادی با استعدادهای مختلف را درگیر حل کردن مشکلات و ابداع و اختراع برای بهتر و با صرفه تر کردن پروسه کار و تولید کرد؛

... و در طول سالهای بعد مهارتها و علم و تجربه آن مردم بالا رفت، و آنها انواع ابزار و پروسه های جدید برای تولید و پالایش، ماشین آلات جدید برای صنعت و کشاورزی و جاده و ساختمان سازی و برق و لوله کشی شهرها ووو را در حین کار اختراع کردند، و با بکار بردن آنها به آموختن مهارتهای جدیدتر ادامه دادند.

در این دو قرن بود که تجار، کارخانه داران، بانکداران و مدیران موسسات دولتی و خصوصی دائم تقاضای کالاهای نو و متنوع و پروسه و راههای جدید برای حل کردن مشکلات میکردند.

و با اینکه سختی زیاد بود، میلیونها انسان اروپائی و امریکائی که در آنزمان شاغل در صنایع و ادارات مدرن خود بودند، درگیر حل کردن مشکلات شهرها و مراکز کار خود و ابداع راهها و کالاهای نو شدند، و در طول یکی دو قرن کم کم کشورهائی اباد و زندگی مدرن و راحت برای خود ساختند.

 

یک مثال مهم بوجود امدن مراکز تولید کارخانه ای و صنا یع مربوط به پارچه بافی و منسوجات در انگلیس بود. تا حدود ۱۷۶۰ در اروپا پارچه بافی و منسوجات اکثرا با دست و در خانه ها یا کارگاههای کوچک محلی و روستائی انجام میشد. ولی در عرض ۳۰ سال و با تاسیس کارگاههای بزرگ توسط تجار، که اقشار مختلف از شهر و روستا را باستخدام گرفتند، موقعیتی پیدا شد برای افرادی با استعدادها و علاقمندی به رشته های مختلف که ماشین آلات و ابزار متعدد جدیدی برای تولید سریعتر، بیشتر، بهتر و ارزانتر کتان و پارچه های دیگر اختراع کردند. این باعث شد که تجار اروپائی بتوانند کالاهای نخی با کیفت و تنوع بالا و قیمتهای مناسب برای فروش و رقابت با تولید کنندگان و کالاهای کتانی شرق، که از کیفیت بالائی برخوردار بود و خریداران زیادی در شرق و اروپا داشت، تولید کنند.

 

این اختراعات و تحولات در آسان شدن، بهتر، زیادتر و ارزانتر شدن تولید باعث تشویق تجار و کارخانه داران، بانکداران، زمینداران و اشراف متمول و درباریان شد، و آنها کارخانه های منسوجات بسیار ساختند، کار زیاد شد و تجارت رونق گرفت، و مهارتهای برتر و درامدهای بالا برای تعداد بیشتری از مردم باعث بوجود امدن طبقه متوسط در انگلیس شد ... در این دوران بود که این طبقه متوسط انواع کالاهای هنری، علمی، تئوریک، فلسفی و روشنفکری را تولید کردند، و امور مدنی جوامع غربی را نیز ارتقاء دادند.

Industrial Revolution ...

طبقه متوسطی که در انگلیس (و دیگر مراکز صنعتی اروپا) بوجود آمد در قرن بعد، با تحصیلات بهتر، درامد بهتر و مهارتها و توانائیهای برتر وارد همۀ امور جامعه و حکومت در کشورهای خود شدند. انها در بهتر ساختن شرکتها و کارخانه های خود، در پیشبردن آموزش و پروش و بهداشت و سیستم های قضائی خود شرکت کردند، معانی تازه برای عدالت، تفریح و زندگی، برای حقوق فردی و شهروندی، و برای قانون، دولت و کشورداری بوجود آوردند ...  و پیاده کردن و  کاربردی کردنِ آن معانی جدید و مدرن در  شهر و جامعه خود را هدف خود قرار داده، و نهایتا دنیای مدرنی بدلخواه خود در کشورهایشان ساختند.

 

پس با شراکت و درگیر شدن مستقیم اکثریت مردم در پروسۀ ساختن، در فرایندِ نوسازی فیزیکی زندگی (ما بهش میگیم "آبادی") و خلق کردن معانی و افکار جدید بود که صنعت، علم و منطق به داخل زندگی توده ها وارد شد، و قسمتی از تار و پود زندگی روزمره و اعتقادات مردم جوامع غرب شد.

 

این سیستم، این زندگی قاطی شده با علم و صنعت، مردم را ملزم کرد که در زندگیشان خود-مقصود بشوند. یعنی اهداف و نتایج فعالیت و زندگی شخصی و اجتماعی خود را خود مشخص کنند، ... و بر مِلاک ان اهداف، منابع و امکانات خود را بسنجند ... و شروع به تولید نتایج و رسیدن به اهدافشان بکنند ... یعنی علم و عمل و منطق جدید وارد زندگی روزمره مردم این جوامع شد. به این ترتیب بود که، بر خلاف مردم قرون وسطی، مردم قرون صنعتی شدن و بعد از آن، ربط خود را نه در رعیت کم انتظاری برای ارباب بودن میدیدند، بلکه ربط خود را در شهروندی ماهر و تولید کننده بودن و ساختن جامعه و زندگی ئی پویا و پایا دیدند.

 

زندگی کردن با علم و صنعت و ساختن کشور خود به انها منطقی فکر کردن را اموخت. منطقی فکر کردن فقط یک امر ذهنی نیست. منطقی فکر کردن یک پروسه ذهنی-عملی است. فکر کردن عملی و کاربردی، فکر کردن منطقی و مستدل و در جهت اهدافِ مشخص شده لازم بود تا ابزار، ماشین آلات، پروسه و راه حل های جدید ابداع و ساخته و مدیریت شوند. فکر کردن عملی و کاربردی و منطقی و مدلل و برای اهداف مشخص شده لازم بود تا مزارع بر اساس نیاز بازارها و مردم کشت شوند. تفکر هدفمند (مثلا، بسوی آبادی کشور و ارتقاء مقام انسان و جامعه)، منطقی و عملی و کاربردی لازم بود تا قوانین، فلسفه، هنر و تئوری هائی که بدرد رسیدن به آن اهداف، بدرد پیشرفت زندگی روزمره و کشورداری میخورد تفکر و نوشته شوند.

enter image description here

و چنین بود که از اواخر قرن 19، خود-مقصودی در تعیین هدف، قسمتی از تار و پود جوامعی شد که توانائی تولید کردن نیازهای خود را داشته اند. و به این ترتیب بود که، بر خلاف مردم قرون وسطی (که دین و مذهب و خرافات و رعیتی راه و رسم زندگی را برای آنها تعیین میکرد)، این مردم خود رسالت و ربط خود را در جامعه و جهان بوجود اوردند.

 

این حالت خود-مقصودی در مسیر وهدف، که در مراحل و قرنهای اول بصورت عملی و تجربی بدست امده بود، کم کم با اهداف و افکار پیچیده تر پالایش یافت و نمو کرد و از اواخر قرن نوزدهم در غرب با نامهائی مثل Mission Statement & Vision Statement  (رسالت نامه و چشم انداز نامه) توسط شرکتها، افراد، خانواده ها، دولتها، ادارات و موسسات کوچک و بزرگ مورد استفاده قرار گرفته است. روندِ شکل گرفتن رسالت نامه/ چشمانداز نامه، یا بگفته من "ربط ما چیست؟ سهم ما چیست؟" را میتوانیم در همه جوامع انسانی پیدا کنیم اگرچه با موقعیت ها و مکانیزم های مختلف.

😳😳 ...متاسفانه سالهاست که، برعکس آن روند مفید، در کشور ما عمل کرده اند. یعنی با حذف کردن اکثریت صنعت، تولید و توسعه از جامعۀ ایرانی، عقب مانده نگهداشتن مردم و ورود خرافات را آسان کرده اند.sad


(این مقاله را من در خرداد 1390 نوشتم و در بلاگفای خود نشر دادم. و اینبار با مقداری تدوین دوباره آنرا نشر میدهم.)