برای کار-افزائی و تولید ملی در یک جامعه، باید بازار تقاضا برای نتیجه کار، برای کالا و سرویس، برای مدرک، استعداد یا خبرگی افراد آن جامعه وجود داشته باشد!  –  بیکاری، کم کاری و تداوم نداشتن کار و شغل اکثریت افراد، و در نتیجه دنبال ترفندها و پیداکردن راههائی برای کار-افزائی در جامعه مان مسلما در راس فکر اغلب ما است.  برای شروع به باز کردن این بحث میخواستم ازتون بخواهم که دو چیز رو در نظر بگیرید: از طرفی در نظر داشته باشید شرایطی را که برای بدست آوردن کاردراختیار دارید مثل مدرک، خبرگی، استعداد یا سرمایه ای برای عرضه کردن به بازار تقاضا؛  و از طرف دیگر فکر کنید که در عرض هفته یا سال یا چندین سال گذشته چه چیزها یا خدماتی خریده اید؟ خوراک، پوشاک، وسائل ساختمانی یا فنی، ماشین، کامپیوتر، چسب و زنگ، وسائل الکترونیکی، خرت و پرتهای دیجیتالی، لوازم آرایش، محصولات شستشو و نظافت، کالاها و خدمات برای خودتون و بروبچه ها یا کتابهای ترجمه شده و غیره. 

 

برای کار-افزائی در یک جامعه، باید بازار تقاضا برای نتیجه کار، برای کالا و سرویس، برای مدرک، استعداد یا خبرگی افراد آن جامعه وجود داشته باشد!  –  برای باز کردن این بحث میخواستم ازتون خواهش کنم که دو چیز رو در نظر بگیرید: از طرفی در نظر داشته باشید شرایطی را که برای بدست آوردن کاری دارید و یا مدرک، خبرگی، استعداد یا سرمایه ای را که برای عرضه کردن به بازار تقاضا در اختیار دارید؛  و از طرف دیگر فکر کنید که در عرض هفته یا سال یا چندین سال گذشته چه چیزها یا خدماتی خریده اید؟ خوراک، پوشاک، وسائل ساختمانی یا فنی، ماشین، کامپیوتر، چسب و زنگ، وسائل الکترونیکی، خرت و پرتهای دیجیتالی، لوازم آرایش، محصولات شستشو و نظافت، کالاها و خدمات برای خودتون و بروبچه ها یا کتابهای ترجمه شده و غیره؟

 

 

 اجازه بدید با یکی از اقلامی که مورد خرید اکثریت مردم است، گوشت یا مرغ، را برای مثالمان استفاده کنیم.  حالا بیائید با هم، تا آنجائی که میتوانیم، تولید این کالا را، بقولی، "مهندسی برعکس" کنیم. یعنی گوشت گاو و یا مرغی که خریده اید از فروشگاه محلتان قدم به قدم به عمده فروشی یا تجارت خانه و یخچالها، کامیونهای حمل ونقل، کارخانه ی مرغ و گوشت، و بالاخره چراگاههای و مرغداریها برسانیم. در عین حال اجازه بدید که فرض کنیم که ایران سالی مثلا دویست هزار تن مرغ مصرف میکند؛ ممکن است که این مقدار مرغ در دو یا سه مرغداری بزرگ تهیه شده باشند یا در چندین تعاونی یا تعداد زیادی مرغداریهای کوچک.

 

 

 

 

 

حالا فرض کنید که این مرغ، از نقطه شروع تا جائی که بالاخره بدست شما رسیده، مثلا در پنج مقطع مختلف متوقف و رویش کارشده. یعنی از مرغدارای، تا کارخانه ی قصابی و بسته بندی، تا خریدار یا فروشنده ی عمده، یخچالدار، وسائل حمل ونقل زمینی و هوائی، و انبار و بالاخره فروشگاه محل شما.

 

 

 

 

 

در اینجا دوباره برگردیم به مقطع اول، در کارخانه یا تعاونیهای مرغداری و فکر کنید به تمام کسانیکه در این مراکز کار میکنند، اعم از مالک و مدیر تا کارگرهای مسئول نظافت، غذای حیوانات، تا دامپزشکان، مهندسین، کارشناسان و مشاورین، دفتردار وحسابدار، یا آموزشگران و بازرسان دولتی و یا محققین در رشته های دامداری و مرغداری که همه به هر نحوی برای سالها درگیر این تشکیلات بوده و هستند. باضافه تمام کسانیکه در ساختن انواع دستگاهها، ماشینها و وسائلی که در مرغداریها استفاده میشوند مشغول کار هستند.

 

 

 

 

 

بعد بریم به مقطع کارخانه های قصابی و بسته بندی گوشت و مرغ، و از کارگر و کارمند و متخصص تا صنعتگران، مهندسین و سازندگان ماشینها، دستگاههای بسته بندی تا تولید کنندگان و طراحان کاغذ و جعبه، مرکب و تبلیغات و نوشته های روی جعبه ها، و انواع سازندگان و مسئولین کارهای کامپیوتری و غیره را در نظر بگیرید. بعد یک سری هم بریم در قسمت حمل ونقل و جمعیت رانندگان، مکانیکها، سازندگان وسایل و ماشینها و انواع کامیونها و یخچالها و غیره را در نظر بگیرید؛ و غیره و غیره.

 

 

 

 

 

بهر حال، فکر میکنید که سالانه چند هزار متخصص و کارکن در این مسیر (تولید تا مصرف)، برای پروراندن و تهیه و آماده کردن دویست هزار تن گوشت مرغ مشغول هستند و بوده اند؟ هزاران متخصص و کارکن و کار و شغل و کسب. سوال اینجاست که چه تعداد و کدام یک از این حرفه ها و کار و شغلها توسط ما و هموطنان دیگر انجام شده یا میشود یا خواهد شد؟ چند تا از این کارها را کارشناسان، بازرسها، تجار، مهندسین، مدیران، کارگران و صنعتگران یا کاسبان و سرمایه داران داخلی ایرانی در دست داشته، دارند یا خواهند داشت؟  اگر جوابتان این است که مثلا از دویست هزار تن مرغ مصرفی سالانه در ایران فقط بیست هزار تن آن در ایران تولید میشود، خب پس فقط یک دهم از آن همه کار و شغل نسیب ما و دیگر ایرانیان است، و بقیه ی این کارها و فعالیتهای اقتصادی – اجتماعی – پژوهشی و صنعتی توسط دیگران در کشورهای صادر کننده انجام میشود.

 

 

 

 

 

برای اینکه به ابهت و عمق این باخت، این ضرر، فقدان و خسارت عمومی و اجتماعی پی ببریم، این محاسبات را به دیگر کالاهائی که ما (جمعیت هفتاد میلیونی یا چهل میلیونی) استفاده میکنیم، میخریم، در طول و عرض ده، بیست، سی و هفتاد سال گذشته و آینده خریده و خواهیم خرید تعمیم بدهید. اگر بیشتر کالا های مورد نیازمان را وارداتی میخریم، خب تعجبی نیست که متخصصین و کارمندان و کارگران و سرمایه گذاران داخلی نه تنها بیکار میمانند یا به سرمایه اشان اضافه نمیشود یا مجبورند آنها را خارج کنند، بلکه موقعیت به کار زدن معلومات خود و کسب تکنولوژی و تجربه عملی در تخصصها، مدیریت و موارد مورد علاقه خود را هم پیدا نمیکنند. آنها امکان بوجود آوردن و خلق ارزش اضافه شایانی را در جامعه ی خود ندارند، چون بازار تقاضای موجود برای استعداد، کار، سرمایه و تخصص آنها توسط نتیجه ی کار، سرمایه و تخصص دیگران ارضا شده است.

 

 

 

 

 

یکی از اصول پایه ای داشتن کار یا کارافزائی داشتن بازار تقاضا برای نتیجه کار و کالا یا سرویس و استعداد و خبرگی ئی است که ما میتوانیم عرضه کنیم.  (درست است که همیشه مقدار محدودی شغل سرویس کردن و کپی کردن محصولات وارد شده یا ساختن محصولات ساده وجود دارد، ولی آن موقعیتها اغلب بدلیل ارزانی قیمت بسیاری از کالاها کم میشود.) اگر تمام یا بیشتر نیاز و درخواست بازار تقاضای محلی و داخلی یک کشور هفتاد میلیونی توسط واردات ارضائ شده است، نه تنها کاری برای ما نمانده که انجام بدهیم، بلکه امکان ساختن، تولید، توزیع، مدیریت و حل کردن مشکلات و در نتیجه یاد گرفتن و خبره شدن و استفاده از ابداعاتمان هم از مملکت خارج شده و به مردم سازنده داده شده است.

 

 

 

 

 

در این لینک لیست واردات و صادرات، توجه کنید به تمام چیزهائیکه افراد یک کشور میتوانند تولید و صادر کنند، و نتیجتن ثروت ، کار و رفاه (و بله، قدرت) برای جامعه خود بوجود بیاورند: http://greyhill.com/trade-statistics

 

 

 

 

 

در نهاد انسان، در هر سلول و هر خواست انسان نیت رشد و پیشرفت گذاشته شده است، ولی در عمل است که انسان میآموزد. در مرحله ی عملی رسیدن به اهداف شخصی و گروهی است که تکنولوژی و منابع انسانی و طبیعی کشف و پرورده میشوند. در عمل است که انسان پیشرفتها و والائی ذهنی خود را نما و ظهور میدهد. همه ئ برنامه ها، کالاها و سرویسهائی که در جائی و بدست کسانی، در کارخانه ها، کارگاهها و ادارات خارج از ایران ساخته شده ولی در ایران مصرف میشوند، ساختن، کار و شغل آن اشخاصی که آنها را ساخته اند، نوشته اند و بسته بندی یا طرح و تولید کرده اند است، و برای آنها و صاحبکارانشان دستمزد و سود و منفعت و تجربه و تکنولوژی و آینده بوجود آورده اند. سوال اینجاست که چه قسمتی از این دنیای تولید ارزش اضافه سهم ما است؟ و از کجای آن میخواهیم و میتوانیم شروع به تصحیح کردن مسائل کنیم؟ شروع کنیم در جهت خودکفائی، شروع کنیم در جهت شکستن این گردش بدور دایره قربانی بودن و طعمه و بازیچه و مصرف کننده وابسته بودن؟ و چطور میتوانیم اینهمه اشتیاق جوانانمان، اینهمه اشتیاق زن و مرد و پیر و جوان، مردم ایران را برای همکاری، برای ساختن، برای یکی شدن و برای فردفرد درخشیدن را براه و مسیر ساختن، ساختن برای خود و ساختن برای جامعه شان و رها شدن سوق بدهیم؟

http://en.wikipedia.org/wiki/International_rankings_of_Iran#Economy

 

 

 

(این برداشته ای از مقاله ی 4# است. در مورد چگونگی برنامه ریزی برای تولید ملی و پیشرفت اکثریت افراد در جامعه لطفن به مقاله 4#، فصل چهارم، داستان سوم مراجعه کنید.)