در این قرن بیست ویکم که مردم و دولتهای پیشرفته در سراسر دنیا رویاها و آرزوهای خود را در جوامعشان شکل و نمود داده و ثروت و رفاه تولید میکنند، ابزار ما برای تراشیدن و بوجود آوردن ارزش اضافه و شکل دادن جامعه مان، برحسب تصویر و آمالی که خود برای زندگی و سرنوشتمان داریم کدام است؟  از خود بپرسید، ربط ما و جای ما در این شبکه ی جهانی خلق ارزش و والائی چیست و کجاست؟  سهم ما از این دنیای کار، خلاقیت و تولید ثروت و رفاه چیست؟  با حل کردن مشکلات خود میتوانیم دستی در بوجود آوردن ربط و تولید سهم خود داشته باشیم


(برای ادامه مطلب روی عنوان کلیک کنید.)

ولی آیا ما قادریم که مشکلات خودمان را حل کنیم؟  قادر بودن به حل کردن مشکلات خود یعنی چه؟  مثلا مشکل بیکاری و درخواست برای کار-افزائی را در نظر بگیریم. برای حل کردن این مشکل چه اقداماتی کرده ایم؟ سعی کردیم کسب و کار خودمان را شروع کنیم؟ به دانشگاه رفتیم و مدرک تخصصی، کارشناسی یا دانشگاهی گرفته ایم؟  بدنبال کار، به کسب یا شرکت فامیل، دوستان یا غریبه سرزده ایم، یا دنبال کارهای دولتی گشته ایم؟  مطمئنم که این راهها را اکثرا انجام داده اند. ولی هنوز وقتی که نگاه میکنید میدانید که بی کاری، کم کاری و تداوم نداشتن شغل در کل جمعیت سرسام آوراست. تعجب نکنید که درصد بیکاری انقدر در کشورهای کمتر پیشرفته بالاست. کار و شغل و کسب داشتن عصاره اقتصاد است، و میبینیم که کشورهای پیشرفته ای که محیط آزاد اقتصادی و امکانات فعالیت را برای اکثریت مردم خود، برای اکثریت مردم خود فراهم کرده اند قادر هستند که مشاغل مورد نیاز و متنوع در جامعه خود خلق کنند. برای اینکه این موضوع را بیشتر باز کنم، اجازه بدید تا چند مفهوم محوری را (از نظر خودم) برایتان توضیح بدهم

 

فصل اول

ارزش اضافه یعنی چه؟  ارزش-اضافه یعنی تغییر دادن یا تبدیل کردن چیزی به یک چیز دیگر و در نتیجه اضافه کردن به ارزش آن چیز اول.  مثلا از درخت الوار یا مبلمان ساختن، از گندم انواع شیرینی و ماکارونی درست کردن، از جریان آب سیستمهای آبیاری بوجود آورن و یا نیروی آسیاب یا برق گرفتن، از صدا ترانه و آواز ساختن، از لغت و فکر شعر و داستان و یا الگوریتم زبان کامپیوتر و تئوری ساختن، در اثر تحصیل یا تجربه خبرگی بدست آوردن، از فلز ابزار و ماشین آلات ساختن، از جمع سازمان یا اداره و ساختارهای تولیدی مثل کارخانه بوجود آوردن وغیره. تولید هر گونه کالا و سرویس و ابزار در اثر بوجود آوردن "تغییر" و خلق کردن یک چیز تازه، خلق کردن ارزش اضافه است.  یکی از دلایل مهم تشویق کردن افراد یک جامعه در ایجاد ارزش اضافه داخلی این است که در مسیر تولید ارزش اضافه انواع تکنولوژی ابداع و کسب میشود

 

حالا اگر برای ارزش-اضافه ای که ما میتوانیم تولید و به بازار تقاضا عرضه کنیم (مثلا کالاها یا استعداد، خبرگی، کارشناسی) خریداری باشد، تولید و فروختن آنها طبیعتا برای ما و دیگران، در طول زمان کار، درآمد و ثروت خلق میکند. ولی اگر ظرفیت بازار تقاضائی که میتواند بآسانی در دسترس ما باشد (عموما بازار هفتاد میلونی داخلی)، مثلا توسط واردات بیش از حد با همه گونه کالاها اشبائ شده باشد، مسلما برای کالا و خبرگی ما خریدار یا درخواستی وجود نخواهد داشت.  اگر این روند برای مدت زیادی و بین اکثریت مردم یک جامعه ادامه پیدا کند، نهایتا باعث شیوع بیکاری و کم کاری شده، که این نیز بدنبال خود انواع عقب افتادگیها و مشکلات روانی – اجتماعی – اقتصادی – سیاسی و غیره را خواهد داشت

 

پس وقتی که اکثریت افراد یک جامعه موقعیت (یا آپورتیونیتی) این را داشته باشند که، 1) با بوجود آوردن تغییر در خود خبرگی، آگاهی، تحصیل و غیره کسب کنند، و 2) با بوجود آوردن تغییر در منابع طبیعی و محیطشان کالاها، ابزار و ساختارهای مورد نیاز خود و جامعه شان را ساخته و تولید کنند، آنوقت است که آنها میتوانند در مسیر حل کردن مشکلات خود با تکنولوژی و خبرگیهائی که بدست آورده اند موفق باشند. برای ملموس شدن این مفاهیم به این مثال زنده ی تولید تغییر یا ارزش - اضافه (و در نتیجه کار و قدرت) در یک محیط آزاد اقتصادی توجه کنید

 

داستان اول - گندم کاران ارزش- اضافه.  گندم گیاهی است که در اکثر نقاط دنیا رشد میکند. ولی آمریکا یکی از چند کشوری است (چین، شوروی، آمریکا، هند وکانادا) که بازار تولید و فروش گندم جهان را در دست دارد. انواع گندم در آمریکا کشت و برداشت میشود: گندم سفید نرم (برای کالاهائی مانند کیک و شیرینی و نونهای مثل تافتون) ، گندم سفید سخت (برای ماکارونیهای آسیائی و آردهای مخلوط شده برای سوپ و نانهای چینی) ، گندم سخت قرمز زمستانی و بهاری (برای کالاهائی مثل انواع نان با خمیرترش مثل نون بربری)، و نوعی گندم بنام "دوروم" که محصولات ماکارونی ازش ساخته میشود

 

برنامه "کمک بلاعوض برای تولید کنندگان ارزش-اضافه" یکی از برنامه های اداره ی کشاورزی آمریکا (قسمت رشد روستائی، بخش تولید ارزش-اضافه) است. این برنامه سالانه میلیونها دلار برای حمایت و تشویق کشاورزان و افرادی که فعالیتهایشان منجر به تولید ارزش-اضافه ازمحصولات کشاورزی و یا تولید منابع سوخت تجدید شدنی از محصولات کشاورزی است صرف میکند.  

 

ایالت اکلاهما یکی از ایالتهای تولید کننده گندم در آمریکا است. گندم سخت قرمززمستانی از انواعی است که بدلیل بالابودن مقدار پروتئین و تمیزی آن مورد نظر گندمکاران این ایالت است. در دهه گذشته، بدلیل کم بودن درآمد و برای ایجاد درآمد بیشتر یک گروه از گندمکاران این منطقه به اداره ارزش-اضافه رجوع کرده و بعد از واجد شرایط قرارگرفتن، با استفاده از کمکهای بلاعوض و دیگرمزایا و پشتیبانیهای این اداره به یک سری از ملاقاتها و بحثها در مورد ابداع و تولید ارزش-اضافه از گندم سخت زمستانیشان مشغول شدند. نمایندگان و متخصصین متعددی از طرف برنامه ی ارزش - اضافه، اداره کشاورزی و دانشگاه اکلاهما در این گردهمآئیها شرکت داشتند، از جمله محقیقین و کارشناسان کشاورزی، مهندسین ماشینها و استانداردهای کارخانه ای و متخصصین بازاریابی

 

موضوع هائی که گندمکاران با کارشناسان در میان گذاشتند اینها بودند: امکان تولید ارزش-اضافه از این نوع گندم و انواع کالا و محصولاتی که میشود تولید کرد؛ قدرت جذب بازارتقاضا برای کالاهای جانبی؛ امکان منفعت کردن از سرمایه گذاری در تاسیسات تولید کالاهای جانبی؛ و قیمتها و کشش بازار داخلی و خارجی برای محصولاتشان. بعد از ملاقاتهای زیاد تصمیم برای تولید "خمیر یخزده" برای تولید انواع نان و شیرینی و دیگر محصولات خود-مخمر گرفته شد و شرکت مربوطه به ثبت رسید

 

در مراحل بعدی این گروه محوری کشاورزان توانستند که با دیگر گندمکاران ایالت اوکلاهما تماس برقرار کرده و نهایتا 900 کشاورز، تولید کننده و سرمایه گذار دیگر به شرکت پیوستند. براساس سرمایه ی جمع شده، بخش رشد روستائی اداره ی کشاورزی ضمانت 70% وام لازمه را کرد و سرمایه نهائی برای شروع کارشان فراهم شد

 

تجربیات و تحقیقات بازاریابی بعدی به آنها نشان داد که تمرکز کردن روی تولید خمیر یخزده خود-مخمر برای تهیه پیتزا بیشترین منفعت را همراه خواهد داشت. امروزه این تعاونی به تعداد زیادی از تولید کنندگان پیتزا در سراسر کشور خمیر یخزده خود-مخمر میفروشد، و کالاها و محصولات دیگری مثل انواع نان پهن، نانهای مختلف ماشینی و شیرینیجات مختلف را نیز تولید کرده به بازار عرضه میکند و توانائی تولید هرگونه خمیر برای نان، شیرینی و دیگر محصولات تولید شده از این نوع گندم را نیز دارد

 

(یک نکته جالب هم این است که منبع بسیاری از این ارزشهای اضافه شده (یعنی تنوع محصولات و کالاهای تهیه شده از گندم و خمیر) ایده ها و نانها و شیرینتهائیست که از نژادها و فرهنگهای مختلفی که در کنار هم در شهرهای آمریکا زندگی میکنند گرفته شده اند. نانها و شیرینیهائی از خاورمیانه، مکزیک، ایتالیا، اسکاندیناوی، فرانسه و غیره.)  

 

وضع اخیر این کارخانه و تشکیلات مربوطه اش به این قرار است: آنها شرکتشان را به صورت یک شرکت تعاونی محدود به ثبت رسانده اند؛ به اضافه خریدن گندم گندمداران ایالتشان، این تعاونی 80 کار جدید ایجاد کرده (کارکن تمام وقت از کارگر، کارشناس، منشی، محقق، مدیر و غیره)؛یک محوطه بارگیری و دیگر تجهیزات مربوطه تاسیس کرده و 12 کامیون و 20 یدکش کامیون دارد، و در نتیجه  15 شغل رانندگی هم بوجود آورده است (راننده تمام وقت). 

 

اگر خاطرتون باشد در یکی دو مقاله قبل در مورد "رسالتنامه" و رسالت افراد در نجات خود و جامعه شان صحبتی کردیم؛ فکر کنم بازگو کردن رسالتنامه این شرکت هم براتون جالب باشد: 1) ایجاد امکان و آپورتیونیتی برای تولیدکنندگان گندم قرمز زمستانی، توسط تولید ارزش-اضافه در گندمشان و تبدیل آن به محصولات دیگر (یکی از شرطهای اداره کشاورزی.) 2) تولید مواد غذائی با بالاترین کیفییت از محصولات کشاورزی و استفاده از تکنولوژی بالا. 3) پاسخگو بودن به میل و درخواست مصرفکنندگان برای محصولاتی با کارآمد و کیفییت بالا.        4) بوجود آوردن فعالیتهای رشد اقتصادی برای جوامع کشاورزی ایالتمان از طریق تغییر دادن و تبدیل کردن مواد غذائی

 

فصل دوم 

اقتصاد جوامع همیشه منعکس کننده درجه پروراندن و چگونگی استفاده آن جامعه از منابع انسانی و طبیعی آن کشور است  -  اگر فرض کنیم که اقتصاد باعث تولید رفاه و یکی از محورهای بوجود آوردن پیشرفت و قدرت یک کشور و مردم آن است، تعجب نکنید اگر بگویم که تمام کشورهای موفق گذشته و حال از اصول مشابه و عموما بسیار ساده ای برای رسیدن به رتبه ی موفق خود پیروی کرده اند. این اصول را میتوانیم به این صورت خلاصه کنیم: اقتصاد یک جامعه همیشه منعکس کننده درجه پروراندن و چگونگی استفاده آن جامعه از منابع طبیعی و انسانیش است.  

 

معمولاوقتی که به اقتصاد یک فرد نگاه میکنیم به امکانات او (مثل حساب بانکی و سرمایه اش) و خواسته های او (مثلا آیا میخواهد که سلمانی یا فروشگاه لباس یا کارخانه کامپیوترسازی باز کند) توجه میکنیم. ولی وقتی که از اقتصاد یک جامعه، و طبیعتا سرزمینی که در آن وجود دارد صحبت میکنیم فاکتورهای بسیاری دخالت دارند، مثل منابع طبیعی، خصوصیات جغرافیائی، تکنولوژی، سازمانها، فرهنگ، عقاید و سیاست، منابع انسانی و غیره. ولی برای اختصار اجازه بدهید که روی دو مورد تمرکز کرده و بگوئیم که، دو عنصر یا فاکتور محوری که تعیین کننده ی پیشرفت اقتصادی جوامع هستند درجه پروراندن و چگونگی استفاده آن جوامع از منابع طبیعی و انسانیش است

 

تعریف منابع انسانی و طبیعی حدودا سرراست است: منابع طبیعی شامل همه هدایای خدادادی است که به ما تعلق گرفته و در دریا، آسمان، زیر و روی زمین مان وجود دارند، منابعی که انسان برای زنده بودن و زندگی خود استفاده میکند، مثل مرغ و ماهی و دام و زنبور، سنگ و فلزات و نفت و گاز، جنگل و گیاهان، آب و باد و خاک و خورشید و غیره.  منابع طبیعی برای تولید و تبدیل شدن به همه گونه کالا و وسائل مصرفی روزانه و غیره روزانه استفاده میشود (مثلا برای تولید خوراک، پوشاک، و خمیردندان و ماشین و تلفن همراه، بنزین و ساختمان و وسائل پزشکی و غیره.)  پروراندن منابع طبیعی محرک و سوخت همه ی بخشهای اقتصادی مثل کشاورزی؛ صنعتی، علمی و مالی و ساختاری یک کشور هستند. پرورداند منابع طبیعی یعنی ابداع، اختراع و بوجود آوردن تغییر و ایجاد ارزش اضافه درمنابع طبیعی

 

از طرفی منابع انساانی شامل کمیت و تعداد افراد، و در عین حال شامل کیفیت و ورزیدگی، مهارتها، سطح تکنولوژی و دانش عملی، تحصیل، وعلاقه و انگیزه افراد است. پروراندن منابع انسانی یعنی بوجود آوردن توانائی در انسانها برای تولید ارزش اضافه و تغییر در منابع طبیعی.  پروراندن منابع طبیعی و محیطی مستلزم پروراندن منابع انسانی است و بالعکس.  و در این دایره ی بازخوردی (فیدبک لووپ) است که دانش و تکنولوژی او بالا میروداجازه بدید که مفهوم لغت "تکنولوژی" را بیشتر باز کنیم تا به درک رابطه ی بین پروراندن منابع انسانی- طبیعی و پیشرفت جامعه کمک کنیم

 

تکنولوژی چگونه بوجود میآید؟ –  لغت تکنولوژی را میشود در زمینه های مشخص بکار برد.  مثلا تکنولوژی مدیریت و روانشناسی، تکنولوژی اطلاعات، تکنولوژی کشاورزی، تکنولوژی هواپیما، لباس، ساختمان و پل، کامپیوتر یا دارو سازی؛ یا بطور کلی استفاده کرد، مثلا تکنولوژیمون در این زمینه ها بالا یا پائین است. مفهوم تکنولوژی یعنی "دانش عملی،" یا فراگرفتن بوسیله ی ماهرشدن و ابداع ابزار لازم در راه حل مشکل، ساختن چیزی یا رسیدن به هدفی.  

 

در این فعل و انفعال، بین شخص و ماده (یا موضوع) در مسیر حل کردن مشکل یا رسیدن به هدف، درک و فراگیری هائی که شخص در مورد خود، سیستم، مفعول، ابزار و وسائل رسیدن به هدف، باضافه کنش و واکنشهای بین آنها، بدست میآورد دانش عملی یا تکنولوژی مربوط به رسیدن به آن هدف است. یا به گفته ی دیگر پروسه تولید تکنولوژی دارای سه ضلع ذهن یا شخص، ماده یا محیط و عمل یا درگیرشدن است

 

به این ترتیب انسان از زمانی که با سائیدن دو چوب آتش را بوجود آورد یا با پروراندن دانه های گندم وحشی آنها را تبدیل به گندمهای پربارتری برای ذخیره کردن و تهیه خوراک زمستانی اش کرد، تا به امروز که برای رسیدن به اهداف و حل کردن مشکلات پیچیده ترش دست به ساختن و بهتر کردن ماشینها، کامپیوتر یا سیستمهای مرکب زده است، با درگیرشدن در حل مشکلات خود دائم به بالا بردن تکنولوژی یا دانش عملی خود کمک کرده است

 

یکی از خصوصیات تکنولوژی این است که، توانائی یک مردم و کشور برای تولید تکنولوژی و ارزشهای پیشرونده ساده و اولیه میمااند اگر دولتهاشان آنها را از موقعیتهای ماهر شدن محروم کنند. مثلا اگر آنها 1) اهداف ساده ای برای خود در نظر بگیرند، 2) اگر اکثر افراد آن بیشتر محدود به فعالیتهای ذهنی (اجتماعی، فرهنگی و سیاسی) شده باشند، 3) اگر در قسمت عملی، اکثرا به کپی کردن ساخته ها و ساختارهای دیگران محدود شده باشند، 4) یااگر حل مشکلات پیچیده تر و رسیدن به اهداف والاتر خود را به دیگران بسپارند؛ مثالا اگر ساختن دستگاهها و لوازم پیچیده و "پرسیژن" مثل کامپیوتر و میکروسکوپ، یا ماشینآلات کاپیتال و ماشین سازی را گردن نگرفته و فقط وارد کننده، مصرف کننده و یا تعمیر یا سوار کننده ی این گونه دستگاهها و سیستمها  باشند. بالعکس مردم و کشوری که به چالش حل کردن مشکلات پیچیده، برای رسیدن به اهداف والا، با اشتیاق درگیرعمل میشوند نهایتا دارای تکنولوژی بالاتر و وابستگی کمتری خواهند بود.  

 

یکی دیگر از خصوصیات تکنولوژی این است که (بدلیل خاصیت سنرجیستیکی تکنولوژی) هر چه افراد و گروههای بیشتری دست اندکار آن باشند تکنولوژی آن مردم متنوعتر و پیشرفته تر و تولید آن سریتر خواهد بود.  مثلا به تنوع کالاها و اپلیکیشن های مختلف در نرم افزارو انواع دستگاهای دیجیتال در تمام زمینه های کار و زندگی و یا "سوشیال میدیا" توجه کنید. اینها توسط هزاران بلکه ملیونها مصرف کننده و ابداع کننده در دانشگاهها و کسبها و خانه ها در کشورهائی مثل آمریکا، هند، اتحادیه اروپا و غیره هر روزه ابداع و اختراع میشوند. به این دلیل است که کشورهائی که موقعیت و محیطی ایجاد میکنند که اکثر افراد و جمعیتشان امکان وارد شدن در فعالیتهای اقتصادی را دارند از سطح برتری از تکنولوژی و خبرگی برخوردار هستند

 

اگر جامعه ای ابزار کسب تکنولوژی (مثل مراکز کار و آموزش) و مشوقهای تولید (مثل بازار تقاضا و درآمد خوب) را در دسترس عموم مردمش بگذارد، اکثر مردم خود را داخل پروسه فراگرفتن و تولید علم و ثروت قرار میدهد. اگر اکثر مردم دسترسی نداشته باشند، نهایتا یا پیشرفت کل جامعه متوقف میشود، یا پیشرفت بصورت پاکتی فقط در قسمتهای کوچک و بخصوصی از جامعه بوجود میآید (مثل وضعیت بسیاری از کشورهای خاورمیانه.)  این گونه پیشرفت پاکتی توانائی نگهداشتن و حمایت اکثر جامعه یا نوسازی آنرا برای طولانی مدت ندارد، و نهایتا جامعه مجبور میشود که از منابع ذخیره ی خود برای زندگی اکثریت ضعیف و نیازمندش استفاده کند. مصلما این روند منجر به تهی کردن سرمایه هایش شده و کشور را در بن بست اجتماعی – اقتصادی و سیاسی قرار میدهد

 

اگر خواستمان موفقیت است، باید امور جامعه را برای موفقیت بچینیم –  آیا قصد موفقیت برای خود و ملت خود را داریم، یا فقط قصد موفقیت برای خود و مانند خود را؟  میتوانیم امور جامعه را بر اساس هر کدام از این خواسته ها بچینیم و موفقیتی بدست بیآوریم. ولی جهان پر از رقابتی که در آن زندگی میکنیم بما نشان داده است که تنها جوامع، دولتمندان و کشورهائی پیشرفت کرده و پایدار مانده اند که امورشان را برای موفق شدن اکثریت مردمشان چیده و ردیف کرده باشند.   

 

با یک نگاه حتی سطحی به کشورهای پیشرفته میتوانیم ببینیم که دولتمندانشان سالهای مدیدیست که این رمز را دریافته اند که برای موفقیت کشورشان، اکثریت جمعیتشان باید به موفقیت برسند. و فقط به این دلیل است که آنها ابزار و برنامه های تشویقی - حمایتی خود (اعم از قوانین و بودجه) را در دسترس و برای حفاظت اکثریت مردم خود قرار میدهند، و نتیجتا باعث ورود میلیونها از مردمشان در پروسه ی عمل و حل کردن مسائل و مشکلات خود شده و جامعه ای خود- باز- ساز میسازند

 

اجازه بدهید که نگاهی به بعضی از این برنامه های تشویقی – حمایتی در بخش کشاورزی و محصولات کشاورزی بکنیم. پروراندن منابع طبیعی و منابع انسانی مربوطه در بخش کشاورزی یکی از پایه های یک اقتصاد و کشور قوی است. (توجه داشته باشید که عموما در بخش کشاورزی فعالیتهای دیگر مثل دامداری، ماهیگیری، تولید عسل، تنباکو و پنبه یا لبنیات و غیره و بعضی صنایع مربوط به آنها مانند پالایش شکر نیز گنجانده میشوند.) 

 

کشاورزی – از زمانیکه انسان در یک جا ساکن شد کشاورزی موفق منبع سلامت و رشد جوامع و باعث قدرت حکومتها بوده است. توانائی یک کشور در تولید خوراک کافی و متنوع و سلامت نگه داشتن جمعیتش از اصول اولیه و پایه ای کشورداری و کشورسازی است. بعلاوه، بسیاری از محصولات کشاورزی (مانند کتان، پشم و چرم و گوشت، رنگ، لاستیک، علفهای داروئی، شکر و گندم) مواد اولیه اغلب صنایع هستند. کشاورزی علاوه بر تولید محصولات و غیره، مشاغل مربوطه به توزیع و صنایع جانبی را نیز رونق داده، و باعث تولید کار و فعالیتهای علمی، دانشگاهی، تحقیقی و کارشناسی، فعالیتهای صنعتی و تولید کالا و سرویس، و رونق تجارت داخلی و خارجی، بدست آوردن ارز و ازدیاد قدرت مبادله و نفوذ بین المللی میشود. به همین دلیل است که اتحاد اروپا (که بالاترین جی-پی-دی را دارد) سالانه 48 –32% از تمام بودجه خود را خرج پیشرفته نگاهداشتن کشاورزی و کشاورزان خود میکند، و آمریکا یکی از بزرگترین صادرکنندگان مواد غذائی است.  پروراندن کشاورزی و کشاورزان در سرزمین بزرگی مانند ایران، که دارای انواع جغرافیا، هم مرزی، بنادر، آب و هوا و نیروی انسانی با استعداد و سخت کار است، طبیعتا باعث گسترش زنجیره ای تکنولوژی مربوطه و دیگر فعالیتهای اجتماعی – اقتصادی سودمند خواهد بود

 

جالب اینجاست که تا حدود 60 سال پیش (1950 – 1940) عموما معتقد بودند که صنعت و صنعتی شدن است که کلید رشد اقتصادی و پیشرفت جوامع است و کشاورزی یک بخش عقب افتاده است که توسط صنعت یدک کش خواهد شد. در نتیجه ی ترویج این طرز فکر سیاستهای بسیاری از دول معطوف به کم کردن بودجه ی بخش کشاورزی، سرمایه گذاری و انتقال کارکن در جهت صنعت و ساختن زیربنای صنعتی شد. ولی با گذشت زمان همه کشورهای غربی (وبعد دیگر کشورهای پیشرفته) متوجه شدند که عملکرد بخش کشاورزی و صنعتی کاملا لازم و ملزوم و وابسته به یکدیگر هستند - چون بخش کشاورزی مواد اولیه و غیره تولید میکند و بخش صنعتی و تجاری آنها را جذب کرده و به نوبه خود تبدیل به کالاها و سرویسهای مضاعف میکند.  باضافه متوجه شدند که در کنار تولید مواد کشاورزی برای صنعت و خوراک، پروراندن کشاورزی 1) باعث تولید مداوم و ازدیاد ارز میشود، (چون با صادر کردن محصولات کشاورزی ارز وارد کشور میشود) و درنتیجه قدرت خرید کشور را بالا میبرد، و 2) پروراندن کشاورزی باعث پس انداز کردن ارز است (بعنی بدلیل تولید محصولات و رفع نیازهای داخلی وبه دلیل نیاز نداشتن (یا کم نیاز داشتن به وارد کردن محصولات غذائی، ارز موجود مصرف نمیشود.)، و 3) پروراندن کشاورزی موقعیتهای خوبی برای ایجاد کار در همه ئ قسمتها و حرفه ها و صنابع و سرویسهای مربوطه میکند.  

 

همونطور که گفته شد پیشرفت چشمگیری که کشورهای پیشرفته در کشاورزی خود داشته اند دو دلیل وابسته به هم داشته است: سخت کاری و بالا رفتن دانش افراد و کشاورزان و متخصصینشان، و سیاستها و بودجه های سالانه تشویقی – حمایتی.  در اینجا بعضی از این برنامه ها و ابزارهای اقتصادی- سیاسی- اجتماعی - فرهنگی را که آنها برای تشویق و حمایت از کشاورزانشان بکار میبرند خدمتتان بازگو میکنم. این برنامه ها در تمام کشورهای پیشرفته یکجور نیستند و خصوصیات محلی خود را دارند ولی در نیت و عملکرد بسیار شبهه هستند. (ضمنا از محدود کردن منابع به کشورهای اتحادیه اروپا و آمریکا عذرخواهی میکنم، صرفا بدلیل آسان بودن دسترسی من است.) 

 

کشاورزی در آمریکا –  آمریکا زمینهای قابل کشت بسیار وسیع، شرکتهای بزرگ کشاورزی، و کشاورزانی با تکنولوژی بالا دارد. کشاورزی یکی از بخشهای اصلی تولید ثروت و قدرت داخلی و خارجی برای مردم و دولت آمریکا است، چه او بالاترین صادرکننده بسیاری از مواد غذائی اصلی در دنیا است و تقریبا نصف تولید حبوبات دنیا از آمریکا صادر میشود. محصولات کشاورزی صادراتی آمریکا شامل گندم، ذرت، حبوبات، سبزیجات و میوه، کتان، گوشت گاو و مرغ و پرندگان، مواد لبنیاتی، محصولات جنگل (الوار و غیره) و ماهی است. در حال حاضر، بدلیل مکانیزه شدن و دیگر دلایل، فقط حدود % 3-2 از جمعیت امریکا در کشاورزی هستند

 

داستان دوم - کالجهای با زمین اهدائی دولتی -   تا اواخر قرن نوزدهم 95 – 80 در صد از جمعیت آمریکا مشغول کشاورزی، دامداری و دیگر مشاغل وصنایع روستائی و خانگی بودند. کلا مدرسه ای وجود نداشت و اگر بود شامل یک اطاق بود که کودکان تا حدود 14 یا 13 سالگی در زمستان مشغول درسهای مذهبی و اخلاقی و خواندن و نوشتن و مقداری ریاضیات ابتدائی برای رفع احتیاج میشدند، و بقیه ی سال را به کار و کمک به خانواده های خود میگذداندند.  تعداد انگشتشماری هم دانشگاه وجود داشت که فرزندان بعضی از زمینداران بزرگ، متمولین، سیاستمداران و افراد با نفوذ را عموما در طب، وکالت، کشیشی و زبان لاتین تربیت یا فارق التحصیل میکردند

 

ولی در همین دوران تعدادی از سیاستمداران و زمینداران بزرگ بودند که چون خود اهل علم و دنیا دیده بودند متوجه عقب افتادگی و بیسوادی عمومی کشاورزان آمریکا در اکثر موارد زندگی، کشت و برداشت علمی و اقتصاد شده بودند. این آگاهی عموما از اینجا بدست آمده بود که آنها توانائی سفر و مراوده با اروپا را داشتند و از انقلاب صنعتی و دیگر پیشرفتهای علمی و اجتماعی آنجا باخبر شده و علاقمند بودند که همان پیشرفت و ترقی را در کشاورزان که آمریکا ببینند. یکی از این زمینداران متمول جرج واشنگتن رئیس جمهور آمریکا در آن زمان بود. جرج واشنگتن یکی از زمینداران بزرگ آن زمان، شخصا به علم کشاورزی علاقه داشت و اوقات زیادی در کار برروی گیاهان و امتحان متدهای جدید کشاورزی برای برداشت بهتر محصولات و پروراندن گیاههای جدید میگذراند.  به این ترتیب در سال 1857 یکی از اعضای کنگره قانون "کالجهای بازمین اهدائی" را به کنگره ی آمریکا عرضه کرده و به تصویب رسانید.  بر اساس این قانون هر ایالتی موظف شد که حدلقل یک کالج برای تدریس علوم کشاورزی و "هنرهای مکانیکی" تاسیس کند و بودجه سالانه آنرا بپردازد. (هنرهای مکانیکی به زبان قدیمی انگلیسی یعنی بافندگی، آهنگری، جنگیدن، هدایت وسایل موتوری، کشاورزی، شکار، طب و تاتر.) در عرض سالهای بعد و تا به امروز سیاستها و برنامه های اصلاحی دیگر به این قانون اضافه شد، بعضی از آنها به این ترتیب هستند

 

در طول سی سال بعد، بسیاری از معلمان کالجها بطور تجربی و تحقیقی مستقیما با روستائیان و خانواده هایشان برای حل کردن مشکلاتشان کار میکردند. تا اینکه رئیس یکی از این کالجها ارزش این آموزش عملکردی، مستقیم و تجربی (اکسپریمنتال) را دریافته و از کنگره درخواست کرد و ایجاد ایستگاههای کشاورزی تجربی- تحقیقی در همه این کالجها به تصویب رسید

 

در طی سالهای بعد محققین و آموزشگران متوجه شدند که بسیاری از کشاورزان و دامداران و دیگر تولید کنندگان محصولات کشاورزی در مناطق پرت و دور کوهها و دشتها و مزارع زندگی کرده و وقت و امکان آمدن به کالج و ایستگاههای آموزشی را ندارند. پس محققین و آموزشگران کالجها شروع کردند به پیداکردن راههائی و بردن نتیجه تحقیقات و آموخته های خود به جاهائی که آنها بودند.  این باعث شد که "کلاسهای امتدادی" (اکستنشن) ابداع بشوند که تا به امروز یکی از پایه های قوی آموزشی کشاورزی نو در مناطق دورافتاده هستند. سالانه این کلاسها تازه ترین و بهترین متدها و تحقیقات و آموخته ها در کشاورزی، دامداری و دیگر امور زندگی روستا را در محل کار و زندگی کشاورزان در دسترس آنها قرار میدهند

 

در عرض این سالها مسئولین و آموزشگران متوجه شدند که اگر چه زنها و جوانان روستائی اعضای جداناپذیر کار و زندگی روستا بودند و بدون عملکرد آنها زندگی و اقتصاد کشاورزی امکان نداشت، ولی این دو قشر از تمام فعالیتهای جدید آموزشی و علمی کنار گذاشته شده بودند. (تا این قرون فقط مردان سفیدپوست بالغ دارای جقوق قانونی بودند.) پس کلاسهای اقتصاد خانه به تصویب رسید. این کلاسها زنان و جوانان روستائی را درگیر یاد گرفتن عملی متدها و روشهای جدید در تمام مسائل روستائی و اداره کردن و بهبود زندگی فیزیکی و اقتصادی در خانه و روستا میکند.  

 

امروزه برنامه ها، آموزشها و کمکهای این کالجها همراه با پیشرفت علم و صنعت پیشرفت کرده، و در کنار چندین برنامه سراسری دیگر همه در اختیار کشاورزان و دامداران هستند. بسیاری از دانشگاهها و دیگر مراکز علمی در آموزش کشاورزان شرکت دائمی دارند.  این برنامه ها بر اساس کمک کردن عملی و در دسترس اکثریت قراردادن اطلاعات و تکنولوژی و تحقیقات جدید، برای بهتر کردن زندگی و تولید توسط کشاورزان است. بودجه های تحقیقی و آموزشی این کالجها و برنامه هایش سالانه از طرف دولت معین شده و در اختیار دانشگاهها و دیگر مراکز تحقیقاتی و آموزشی در ایالتهای مختلف قرار میگیرد

 

حالا که با قسمت کوچکی از تاریخچه ی ابزارهای سیاسی – اقتصادی برای تشویق و حمایت از بخش کشاورزی در آمریکا آشنا شدید، اجازه بدید گفتارخیلی کوچکی در مورد برخی از حمایتها و تشویقهای کنونی نیز بکنیم

 

سوبسید چیست و به چه درد میخورد؟ -  سوبسید (یا سابسیدی) یک از برنامه های مهم حمایتی – تشویقی دولتهای پیشرفته است که تقریبا به همه ی بخشهای جامعه و اقتصاد شان تحت عناوین مختلف تعلق میگیرد.  این کمکهای مالی بطور نقدی و یا بطور غیر مستقیم هستند. بعضی از بخشها که از سوبسیدهای دولت بهره میبرند عبارتند از: کسبها و شرکتها در بخشهای کشاورزی و غذائی، صنعتی و کارخانه ای، تجارت، حمل و نقل و سوخت، ماشینآلات بزرگ و هواپیما، تحقیقی و پژوهشی در اکثر رشته های علمی، صنعتی، بهداشتی و داروئی، آموزشی، دانشگاهی و غیره

 

سه دلیل مهم برای حمایتهای سوبسیدی: 1) قوی نگه داشتن اقتصاد و استقلالشان توسط جلوگیری از شکست شرکتها و پیشه وران، و یا جلوگیری از ناتوان شدن بیش از حد مردم. 2) جلوگیری از بیکاری و کم شغلی در جوامعشان توسط تشویق کسبه و شرکتها در استخدام کردن مردم و ایجاد شغل بیشتر. و 3)  ازبین بردن رقابت جهانی و ایجاد پیشرونده بازارهای تقاضا برای کالاها و سرویسها خود توسط پائین نگاه داشتن قیمت بعضی کالاها و محصولات مهم یا پایه ای صنعتی و کشاورزی - پرداخت سوبسیدی قیمت محصولات و کالاها را پائین نگه میدارد و در نتیجه رقبا را از میدان بدر میکند

 

طروق پرداخت سوبسید زیاد است، مثلا مکمل کردن درآمد کشاورزان تا یک حداقل درآمد؛ پرداخت پول نقد یا غیر مستقیم برای کنترل مقدار یا نوع یا قیمت محصولات؛ پرداخت برای حوادث و مصیبتهای ناگهانی یا طبیعی، پرداخت هزینه ی بیمه محصول؛ کمکهای سوبسیدی برای بازاریابی داخلی و خارجی؛ سنجش خاک یا دیگر کارهای تولید کشاورزی؛ پرداخت هزینه ی پروژههای دائمی تحقیقی و گردآوری داتا برای تولید محصولات بهتر و جدید؛ مطالعه حشرات و بیماریهای گیاهی؛ کمکهای دائمی تدریسی و آموزشی به کشاورزان

 

سوبسید کردن بخشهای اقتصادی انقدر مهم است که مثلا در یک سال فرانسه 62 میلیون یورو به شرکت مرغ "گروه دوکس" پرداخت، اروپا ماهیگیران خود را تحت "سیاست عمومی ماهیگیری"  با سوبسید قیمت و مقدار تولید حمایت میکند، سالانه شرکتها و کارخانه هائی که کالاهای جانبی کشاورزی تولید و توضیع میکنند، مثل پالایشگاههای نوشابه و روغن گیری، کارخانه های شکر و شکر گیری، شرکتهای بزرگ تبدیل کردن خوراک و مواد غذائی، و همچنین شرکتهای تولید دام و مرغ و ماهی و غیره، سوبسیدهای بالائی دریافت میکنند.   محصولات کشاورزی که شامل سوبسید میشوند.

 

محصولات کشاورزئی که شامل سوبسید میشوند عموما از محصولات اصلی و همیشگی خوراک یا کشاورزی و تجارت در دنیا هستند. آنها شامل: گندم و جو و برنج، ذرت و خوراک دام (مثل بلال، برنج، جو، ذرت خوشهای و جودوسر)، کتان، سوی بین، انواع لوبیا و لپه و نخود، تنباکو، لبنیات، بادام زمینی، شکر، دانه های روغنی و روغنهای نباتی، برخی از میوه ها و پشم و عسل. بر اساس یک مطالعه کانادائی در سال 2009 از هر یک دلار خرج توسط کشاورزان و شرکتهای کشاورزی  62 سنت آن از طرف دولت آمریکا سوبسید شده بود

 

پائین نگه داشتن دائمی قیمتهای این مواد پایه ای در بازارهای جهانی (توسط سوبسیدهای مستقیم و غیرمستقیمی که کشورهای پیشرفته به کشاورزان و تولیدکنندگان و تجارشان میپردازند) باعث میشود که کشاورزان و تولیدکنندگان کشورهای کوچک نتوانند با قیمتهای پائین آنها رقابت کنند. در نتیجه کشت و تولید نکردن، این کشاورزان و کشورهای کوچک، بعد از مدتی مهارتها و زیربنای تولیدی خود را از دست میدهند و وابسته به واردات آن اقلام از کشورهای پیشرفته میشوند

 

بعضی از پروژه های جدید اورگانیک و تابآور که سوبسید میگیرند: در دهه ی 1980 و 1990  صنایع کامپیوتری محرک فعالیتهای اقتصادی جدید در قرن بیستم شدند.  پروراندن پروژه های جدیدی مثل پروژه های تاب آور (یا ساستین ابل) در کشاورزی اورگانیک و سوخت غیر نفتی برای آماده سازی نیروهای کاری و زیربنای اقتصادی، صنعتی و علمی جامعه برای آینده ی موفق آن لازم است. پروژههای تولید مواد غذائی اوگانیک (یعنی بدون استفاده از مواد شیمیائی)، کنترل حشرات و امراض گیاهی باتوجه به مسائل محیط زیست؛ حفظ کیفیت آب؛ بهبود وضع جوامع روستائی و کشاورزان با مزارع کوچک؛ پیداکردن شیوه های متناوب بازاریابی و تولید ارزش- اضافه و سوخت از مواد غیر نفتی مثل خورشیدی و باد، و غیره، آموزش و تحقیق و تولید محصولات کشاورزی غیر معمول؛ بهبود چراگاهها و دامهای غیر معمول؛ و مدیریت خاک و آب بعضی از این پروژه های پیشرو هستند که از کمکهای سوبسیدی دولتهای آمریکا و اتحاد اروپائی استفاده میکنند

 

کشاورزی اتحادیه اروپا -  شاید کمتر کسی باشد که فیلمها یا عکسهای مربوط به "دهات و دهاتیان" اروپا را دیده باشد و (در مقایسه با بسیاری از دهات و دهاتیان کشورهای جهان سوم) فکر نکرده باشد که "به، به، ببین چقدر تمیز، چقدر قشنگ، چقدر مرفه و بانظم!"  بله، با اینکه بخش کشاورزی اتحادیه ی اروپا شدیدا پیشرفته است، سیاستمداران و دیگر دست اندرکاران کشورهای اروپائی دائم در تلاش بهتر کردن و بالا نگه داشتن استاندارد دانش کشاورزان و کیفیت محصولات کشاورزی خود هستند. به همین دلیل سالانه 48 - 32 % از تمام بودجه اتحادیه ی اروپا (بالاترین بودجه در جهان) مختص به حمایت و تشویق بخش کشاورزی میشود. این بخش، توسط برنامه CAP   (مخفف "کامن اگریکالچرال پالسی" یا "سیاست عمومی کشاورزی" که در سال 1952 تصویب شد)، با اختصاص دادن یک سری از برنامه های حمایتی - تشویقی و سوبسیدی محصولات و کشاورزان خود را در رده ی سالمترین و پردانش ترین در دنیا نگه داشته است

 

تفاوتی که ممکن است قابل توجهتان باشد این است که عموما در اروپا، ژاپن و غیره (بر خلاف آمریکا) یکی از محورهای تمرکزی چنین برنامه هائی روی حفاظت از سنتهای محلی روستاها، حفاظت از محیط زیست (آب، خاک، هوا، گیاهان و حیوانات) و بالا نگه داشتن کیفیت محصولات است. البته بر اساس تجربه، این گونه تمرکزها یک دلیل حساب کتاب شده ی مادی دارد و آن این است که با حقاظت از سنتهای محلی دائم تنوعهای جدید به بازار معرفی میشود، با حفاظت از محیط زیست میتوانند روی سرمایه گذاریها و پیاده کردن برنامه های اقتصادی طولانی مدت خود حساب کنند، و همه این تلاشها برای بالا نگه داشتن کیفیت، رده ی بالای محصولاتشان را در بازار رقابت جهانی تضمین میکند. به این دلیل است که اگر کشاورزان اروپائی این موارد را رعایت نکنند جریمه هائی برای آنها در نظر گرفته شده است، مثلا کم کردن سوبسید و دیگر مزایای آنها. در اینجا میخواستم که یک مقدار از اهداف و برنامه های "سیاست عمومی کشاورزی" اتحادیه ی اروپا را براتون بازگو کنم تا جزئیات عملی این برنامه ها کمی روشنتر باشد

 

اهداف برنامه ی کپ (یا سیاست عمومی کشاورزی) اتحادی اروپا به این قرار است:  - میسر کردن یک سطح زندگی معقول برای کشاورزان. - میسر کردن خرید مواد غذائی با کیفیت خوب و قیمت منصفانه برای مصرت کنندگان. - حفظ کردن میراث و زندگی روستائی. - تعلیم و کمک کشاورزان برای فهمیدن بهتر بازاریابی در دنیای جدید. - تعلیم و کمک کشاورزان در فهمیدن بهتر و احترام به محیط زیست، بهداشت مواد غذائی، بهداشت و سلامت گیاهان و استانداردهای رعایت رفاه حیوانات

 

سوبسید و مشوقهای کشاورزی در برنامه کپ شامل اینها هستند: -  سوبسید نقد برای تولید محصول و پروراندن زمین. -  ضمانت برای پرداخت یک قیمت حداقل برای محصولات در عوض پروراندن و کشت زمین. -  عوارض و سهمیه های گمرکی برای محدود کردن ورود بعضی از مواد وارداتی در جهت حمایت و تقویت محصولات داخلی

 

یک برنامه ی جالب دیگر – در سال 2000 "سیاست رشد روستائی"، یکی از ستونهای کپ، با بودجه ای مساوی با 11% کل بودجه اتحاد اروپا، تصویب شد. هدف این سیاست "ایجاد جنبش و تحرک" بیشتر در رشد اجتماعی و اقتصادی روستاها است. این برنامه سه محور دارد: 1) محور اول روی بهتر کردن قدرت رقابت بخش زراعت و جنگلداری، از طریق حمایت برنامه های رشد، بازسازمانی و ابداع تمرکز دارد. 2) محور دوم روی بهبود محیط زیست و محیط دهات، از طریق حمایت از آموزش روشهای مختلف برای مدیریت زمین و مقابله با عوض شدن آب وهوای جوی تمرکز دارد. برای مثال حفظ کردن کیفیت آب، کشت درخت برای جلوگیری از فرسایش زمین، و مدیریت تاب آور زمین. 3) سومین محور این برنامه روی بهبود کیفیت زندگی روستائیان، تشویق آنهابرای کشت محصولات گوناگون، و شرکت کردن در فعالیتهای متنوع و ارزش اضافه اقتصادی تمرکز میکند

 

میبینیم که که بیشتر از یک قرن است که قوانین و ساختارهای لازم برای حمایت، تشویق و درگیر کردن اکثریت کشاورزان در سطوح مختلف دولتی و اجتماعی – اقتصادی و سیاسی در اتحاد اروپا و آمریکا بوجود آمده – و همانطور که میدانید آمار تولیدات و تکنولوژی کشاورزای آمریکا و اتحادیه اروپا گویای این موفقیت است

 

فصل سوم 

اگر منابع طبیعی در کشور یا جامعه ای وجود نداشته یا کافی نباشند، ارزش اضافه از کجا بوجود میآید و ثروت از کجا انباشته میشود؟   مثلا ژاپن یک کشوریست با بیشتر از 127 میلیون جمعیت و نهایت پائین منابع طبیعی (2%)، یعنی به اندازه کافی منابع زیرزمینی برای صنایعش یا زمین قابل کشت برای تغذیه مردم خود ندارد. ولی در دهه 1920 ژاپن شروع به ساختن هواپیما کرد، و امروزه اقتصادش، بعد از امریکا و چین سومین اقتصاد بزرگ جهان است. صادرات اصلی ژاپن شامل ماشینهای خودرو وسائل الکترونیکی کامپیوتر است. واردات ژاپن از صادرات آن کمتر است. واردات اصلی ژاپن شامل مواد اولیه مثل نفت، الوار و مواد غذائی است که آنها را بیشتر از کشورهای آمریکا، استرالیا، سعودی، کره جنوبی، اندونزی و امارات عربی وارد میکند. عمدتا فعالیتهای تولیدی ژاپن شامل اینهاهستند: کالاهای کارخانه ای، ساختمان و ساختن، توزیع، معاملات املاک، سرویس و خدمات و ارتباطات.

 

حتما این سوال را شنیده اید که "چرا فلان وبهمان کس سالها در کشور خودش زحمت کشید ولی به هیچ جائی که میخواست نرسید ولی رفت کشوری دیگر و درعرض چندین سال وضعش خوب شد.؟"  در این قسمت از مقاله خواهیم دید که چگونه این کشورها توسط بوجودآوردن ساختارها و بکاربستن بودجه های لازم برای تشویق و حمایت از قشر دیگری از جامعه و اقتصاد خود (قشر کاسب) در تلاش ضمانت رفاه حال و آینده ی خود هستند

 

کسبها (یا شرکتها) یکی از بعدهای زیربنائی سیستم اقتصادی–اجتماعی – سیاسی جوامع موفق هستند و حمایت و تشویق آنها برای ایجاد امکان و زمینه برای پروراندن منابع انسانی و طبیعی محوری است. کشورهای پیشرفته متوجه شده اند که قشر کاسب یا "آنترپیونور" (لغت فرانسوی رایج در زبان انگلیسی به معنی پیشقدم در شروع کسب) بوجود آورنده ئ مقدار عظیمی از درآمد و تکنولوژی است. اگر چه کاسبان در این کشورها با سخت کار کردن مسئولیت موفقیت (یا به نتیجه نرسیدن) فعالیتهای خود را بدوش میگیرند، ولی زیربنای حمایتی – تشویقی این دولتها انواع امکانات را برای فعالیتهای علمی، صنعتی و اقتصادی کاسبانشان فراهم کرده است

 

نام شرکتهای بزرگ بین المللی، مانند "توشی با" "نایکی" و "مایکروصافت" یا "بواینگ" معمولا زبانزد و آشنا برای بیشتر مردم است، ولی واقعیت این است که حدود %99  از تمام کسب و کارهای ثبت شده  در انگلیس، و % 99.7  از صاحبکاران، و % 97.5 از صادرکنندگان در امریکا، ۲۰۰۸، کسبهای یکنفره، کوچک و متوسط هستند.  مردم کشورهای پیشرفته بطور فعال از دولتهای خود درخواست حمایت و تشویق کسبهای کوچک و متوسطشان را دارند. برای اینکه متوجه ئ درجه آگاهی این مردم از اهمیت کسبهای کوچک و متوسطشان بشوید خوب است که بازگو کنم که، ژاپنیها کسبهای کوچک و متوسطشان را میخ محور چرخ عظیم صنعتی - اقتصادیشان مینامنند (که جلوی درآمدن چرخ از محور و سرنگون شدن کل ماجرا را میگیرد)؛ آمریکائیان کسبهای کوچکشان را آدرنالین و محرک ایجاد کار و نوآوری در اقتصاد شان و باعث افتخار ملی خود میشمارند؛ ودر هند کسبهای کوچک را موتور رشد اقتصادی و پخش کردن منصفانه ئ پیشرفت بین اکثریت مردمشان میدانند

 

بعضی از دلایل تشویق و حمایت کسبه ی کوچک و متوسط - یکی از مهمترین خصوصیات چنین کسبها این است که آنها امکان داخل شدن بالاترین درصد مردم یک جامعه به فعالیتهای اقتصادی (و در نتیجه تولید درآمد و کارافزائی برای خود) را بوجود میآورند. یعنی هر کسی باهر گونه خبرگی، سرمایه، مدرک، توانائی، تمرکز یا علاقه و هدف میتواند کسب کوچکی را شروع کند، و درآمدی از هفته ای چند ده دلار تا سالی چندین میلیون دلار برای خود تولید کند. به این دلیل است که رونق انواع کسبهای کوچک به قابلیت انعطاف و پایائی یک اقتصاد میافزاید. کسبهائی مثل: مهندسی، وکالت، پزشکی و کارهای کامپیوتری و طراحی و هنری و موسیقی و بسیاری دیگر خدمات غذائی و غیره، تا کارخانه ها و کارگاهها (حلبی سازی، منبت کاری، رنگرزی و غیره) و مزارع یکنفره، کوچک یا متوسط و بزرگ و تجارتخانه ها و مراکز مالی و تحصیلی و غیره در سراسر دنیا پخش هستند

 

بعلاوه، کسبهای کوچک جذب کننده ی بسیاری از گروههای محروم یا اقلیتها، مانند زنان، سالمندان و جوانان، افراد کم درآمد و بسیاری از افراد تحصیلکرده، و یا کسانیکه میخواهند نیمه وقت کار کنند است؛ بالا رفتن تعداد کسبهای متعلق به زنان در آمریکا تا حدود 89% بین سالهای 1997 و 1987 مثال خوبیست. بسیاری از کسبهای کوچک امروزی از قشر تحصیلکرده هستند، یا افراد تحصیلکرده را در کسبهای خود به استخدام دارند. این کاسبان تحصیلکرده بدلیل ارتباطشان با مراکز علمی و پژوهشی، و بدلیل آگاهی و درکشان از تازه های صنعت و علم در همه ی زمینه ها توانائی آن را دارند که، براساس احتیاج بازار و مشتریان خود از فراگرفته ها و روابط دانشگاهی خود استفاده کرده و کاربردهای روزمره و عملی تحقیقات علمی را بصورت کالا و سرویسهای مصرفی جدید به بازار عرضه کنند. انواع تلفنهای دستی، وسائل دیجیتال کوچک و بزرگ و نرم افزارها برای همه گونه اپلیکیشن، یا متدهای تازه مدیریت و مالی نمودهای خوبی از نقش کاسبهای تحصیلکرده در انتقال درس و علم دانشگاهی به خیابان و بازار مصرف است. امروزه (مانند همیشه) این ابداعات همچنان در سطح جهانی ادامه دارند، و مطالعات نشان میدهد که جوامعی که بیشتر خرج تحقیق و پژوهش در دانشگاههای خود میکنند تعداد بیشتری شغل و کسب برای مردم خود ایجاد میکنند. روندهای دیگری که از دنیای تحقیق و دانشگاه شروع شده و شغلها و ثروتهای آینده را خواهند ساخت شامل "تکنولوژی سبز"، "تکنولوژی زیست شناسی"، "تکنولوژی بهداشت" و "تکنولوژی بیسیم یا رسانه های نیمه هادی" هستند

 

این لینک ساده (که برای آموزش کودکان ساخته شده) نشاندهنده تعدادی کسب و کارخانه ی کوچک است.    http://pbskids.org/rogers/picpic.html لینک بعدی نشاندهنده یک سری از کسبهای کوچک هستند که صاحبهایشان بر اساس اختراع خود شرکت و کسبی شروع کرده اند- توجه کنید که بیشتر آنها کسبه تحصیلکرده هستند که دستگاه یا متدی اختراع و ابداع کرده اند - یعنی علم را به کالاهای مصرفی ترجمه و تبدیل کرده و به بازار تقاضا اراعه داده اند : (از یاهو است. امیدوارم که بتوانید باز کنید): http://news.yahoo.com/blogs/this-could-be-big-abc-news/world-most-advanced-goggles-170745770.html 

 

کشورهای مختلف کسبهای خود را به فرمهای مختلفی رده بندی میکنند. مثلا رده بندی کردن کسبهای یکنفره و زیر پنج یا پنجاه نفر تحت کسبهای کوچک، و کسبهای زیر 250 یا 500 نفر برای متوسط، و بیشتر از آن برای رده  کسبهای بزرگ. بعلاوه، مقدار درآمد، نوع صنف و دیگر مشخصه ها نیز میتواند اساس رده بندی باشد

 

حالا اجازه بدید که بعضی از برنامه های تشویقی – حمایتی آمریکا و انگلیس (که شبیه به برنامه های بقیه کشورهای موفق هستند) برای قشر کاسب کوچکشان را بازگو کنم، تا ببینیم که چگونه آنها توانسته اند که حامی و مشوق موفقیت اکثریت مردمشان باشند

 

پیشه های کوچک و متوسط در آمریکا -  تا حدود سالهای 1880 (وقتی که کسبهای بزرگ شروع به شکل گرفتن در آمریکا کردند) اقتصاد پر فعالیت آمریکا و اروپا از مجموعه کسبهای کوچک و کارگاههای خانگی تشکیل میشد.  در سال 1953 "اداره کسب کوچک" برای حمایت و تشویق آنها تاسیس شد و تا به امروز با قدرت سیاسی و اجتماعی زیاد به کار خود ادامه میدهد.  طبق یکی از رده یندیهای این اداره، کسبهائی کوچک و متوسط هستند که زیر 500 کارکن (کارگر و کارمند) داشته باشند. امروزه 99.7 درصد صاحبکاران و 97.5 درصد از صادرکنندگان در امریکا کسبهای کوچک و متوسط هستند

 

- برخی از قوانین و برنامه های تشویقی و حمایتی -   "اداره کسب کوچک" امکانات چشمگیری، مانند مساعدتهای مالی، تخصصی، بازاریابی و صادرات را در اختیار کسبهای کوچک  و متوسط قرار میدهد. بعضی از این مساعدتها و برنامه ها به این قرار هستند:

 

- گرداندن حدود 900  اداره "مرکز رشد کسبهای کوچک و متوسط،" باضافه ی همکاری دیگر ادارات دولتی و دانشگاهها. کار این مراکز دادن مساعدتها و کارشناسی فنی، تکنیکی، مدیریت، بازاریابی و غیره به کسبهای کوچک است

 

- اختصاص دادن سالانه حدود ۱۰ میلیون دلار وام مساعد برای خرید ساختمان، ماشین، دستگاه و وسائل شروع کسب به متقاضیان، به اضافه ی تضمین کردن وامهای دیگر.

 

- تخصیص دادن میلیونها دلار وام با بهره کم به صاحبان خانه، اجاره کنندگان و کسبهای کوچک و متوسط که در نتیجه صدمات طبیعی مثل سیل و طوفان صدمه دیده اند.

- حمایتهای بخصوص برای تشویق کسبهای متعلق به اقلیتها و زنها.

یکی از برنامه های مهم این اداره پروراندن برنامه های بازاریابی و پیداکردن موقعیتهای شراکتی در اقصانقاط جهان برای کسبهای کوچک و متوسطی که امکان تولید صادرات دارند است.

 

- معافیت کسبهای کوچک از بسیاری از قوائد و قوانین دولت مرکزی، مثل قوانین بیمه سلامتی. -  و اختصاس دادن  ۳۵%  از بودجه کنتراتی دولت مرکزی به کسبهای کوچک و متوسط

 

کنتراتهای دولتی، منبع مهم دیگری برای قوی نگه داشتن، تشویق و حمایت از کسبهای کوچک است –  از دو قرن گذشته کنتراتهای دولتی یکی از محرکهای اصلی رشد و پیشرفت علمی- تحقیقی، اقتصادی، صنعتی و اجتماعی در آمریکا بوده است. اگر چه بودجه هائی مثل خرجهای نظامی بیشتر توجه رسانه های عمومی را جلب میکنند، ولی در واقع چیزی که مردم آمریکا را در رفاه و آن کشور را در مسیر ابداع و اختراع دائم و متنوع کالاهای مصرفی نگه داشته بودجه ها و کنتراتها و مناقصه های مختص شده برای شرکتها و کسبها است

 

این بودجه های سالانه منبع مهمی برای کارافزائی مداوم در جامعه هستند. مثلا در سال ۲۰۰۵  بیشتر از ۴۱۷  میلیارد دلار برای کنتراتهای دولتی (۱۰ میلیون کنترات) به کسبها و شرکتها پرداخت شد. چون طبق قانون تمام کنتراتها یا مناقصه های بین $۲۵۰۰  تا $۱۰۰،۰۰۰  متعلق به شرکتهای کوچک و شرکتهای کوچک متعلق به زنان یا اقلیتها است، در این سال ۹۵% از این کنتراتها دولتی به کسبهای کوچک و متوسط رفت. برای مثال خانمی که برای کودکان با احتیاج مخصوص کالا درست میکرد ولی شرکتش در حال ورشکستگی بود، بعد از پیدا کردن یک کنترات دولتی، ۴۰ کارکن اضافه کرده و با موفقیت به کارش ادامه داد. و یا یک کارگاه براده و ابزار سازی با دردست داشتن کنتراتی از دولت برای طرح و ساختن بعضی ابزارهای فضانوردی و داروسازی موفق به ادامه کارش شد. و یا تحت کنتراتی که صاحب یک اسقاطچی با دولت دارد، او ماشینهای اسقاطی اش را برای تمرینهای نیروی هوائی به آنها میفروشد. باضافه ی این کنتراتهای داخلی، سالانه میلیاردها دلار و هزاران کار و شغل توسط کنتراتها و مناقصه های بازسازی کشورهای خارجی مثل عراق و افغانستان (طبق قوانین اساسی این کشورها که بعد از جنگ عوض شد) به هزاران کسب و شرکت آمریکائی تخصص میگیرد

 

آمار کسبها در آمریکا – در حال حاضر آمریکا، بعد از اتحاد اروپا، بزرگترین تولید کننده کالا و سرویس در جهان است.  آماری که در اینجا برایتان بازگو میکنم برای نشان دادن اهمیت کسبهای یکنفره، کوچک و متوسط در تولید درآمد، کالا و سرویس و ایجاد شغل در این کشور است؛ طبیعتا این آمار سال به سال مقداری فرق میکند.

 

در آمریکا مجموعا حدود ۲۸ میلیون کسب و پیشه ی ثبت شده وجود دارد.

 

بیشتر از ۲۱ میلیون از تمام کسبها (یعنی حدود سه-چهارم تمام کسبها در آمریکا) شرکتهای یکنفره و خانگی هستند که هیچ کارگر یا کارمندی ندارند.

رده بندی بقیه کسبها به این قرار است:

 

حدود ۳.۵ میلیون شرکت ۱-۴ کارکن دارند (یعنی حدود ۶ میلیون شاغل).

حدود ۱ میلیون کسب ۵-۹ کارکن دارند (۶ میلیون شاغل)،

حدود۶۰۰ هزار شرکت ۱۰-۱۹ کارکن دارند (حدود ۸ میلیون شاغل).

حدود ۵۰۰  هزار شرکت ۲۰-۹۹ کارکن دارند (۲۰ میلیون شاغل).

حدود ۹۰ هزار شرکت ۱۰۰-۴۹۹ کارکن دارند (حدود ۱۷ میلیون شاغل).

و حدود ۱۸ هزار کمپانی یا کسب بالای ۵۰۰ نفر کارکن دارند (اینها در "کسبهای بزرگ" رده بندی شده اند که جمعا حدود ۶۱ میلیون شاغل دارند).   جمعیت کنونی آمریکا ۳۰۷ میلیون است. ۱۵۳.۹ میلیون نفر از این

 

جمعیت نیروی کار محسوب میشوند، که همه (بغیر از حدود ۱۳ میلیون) شاغل هستند. در سالهای مختلف حدود ۴۰ - ۵۰ درصد از جمعیت شاغل در شرکتهای بزرگ، ۸ در صد شاغل در دولت، و بین ۶۰ - ۵۰ درصد از مردم شاغل در شرکتهای یکنفره، کوچک و متوسط هستند.

از این شاغلین:

۰.۷% در کشاورزی، جنگلداری و ماهیگیری هستند.

۲۰.۳% در صنایع کارخانه ای، استخراج، حمل و نقل و صنایع دستی هستند.

۳۷.۳% در کارهای مدیریت، و در سرویسهای تخصصی و تکنیکی هستند.

۲۴.۲%  در کارهای دفتری و در خرید و فروش.

و ۱۷.۶%  در دیگر کارها هستند.  

 

آمار نشان میدهد که حدود ۸۰%-۷۰% از تمام مشاغل جدید و استخدامها در آمریکا توسط کسبهای کوچک و متوسط جوان و نو (یعنی کمتر از دو سال یا شعبه های جدید شرکتهای بزرگ) ایجاد میشود

http://www.census.gov/econ/smallbus.html

 

آمریکائیها همیشه به قوی بودن و رونق کسبهای کوچکشان افتخار کرده اند. آنها معتقد هستند که نه تنها کسبهای کوچک و متوسط ادرنالین و دلیل بقا و قدرت اقتصادشان هستند، بلکه رونق کسبهای کوچکشان را یکی از دلایل استحکام دمکراسیشان میدانند. به همین دلیل اگرچه حدود ۵۰% از کسبهای کوچک ناموفق میشوند ولی این مردم معتقدند که شکست نشانه یادگرفتن درسهای گرانبها و تجربه گرفتن بیشتر برای رفع کردن اشکالات بعدی و سعی دوباره است. به همین دلیل این شکستها تاثیری در درخواست بالای مردم برای شروع کسب و پیشه آزاد نداشته است. در عرض 25 سال گذشته تعداد کسبهای یک نفره حدود %300 در آمریکا بالا رفت.  یکی از دلایل مهم آن اطمینان و اتکای همگانی به دسترسی و استفاده از انترنت بوده است، چنانچه این ازدیاد شامل بسیاری از شرکتهای "آی-تی" و خدماتی بوده است

 

کسبهای کوچک و متوسط در انگلستان -  جمعیت انگلستان بیشتر از 62 میلیون است و جمعا حدود 4.5 میلیون کسب ثبت شده دارد. اداره "کسب، ابداع و خبرگیها" (بی آی اس) در انگلیس داتا و اطلاعات مربوط به کسبهای کوچک و متوسط را تهیه میکند. کسبهای کوچک و متوسط %99 از تمام کسبها و کمپانیهای انگلستان هستند و %58.8 از مشاغل غیردولتی را تولید میکنند.  رده بندی کسبها در انگلیس به این ترتیب است:

 

کسبهای میکرو = 0-9 کارمند (حدود سه-چهارم تمام از کسبهای انگلیس کسبهای تکنفره و خانگی هستند.)

کسبهای کوچک = 10- 50 کارمند

کسبهای متوسط – 50 – 249 کارمند و کارگر دارند

 

اقدامات و قوانین اخیر انگلستان برای حمایت و تقویت کردن کسبهای کوچک (2010 ):  اگر چه انگلیس برنامه های بسیاری برای تقویت و پشتیبانی از کسبهای غیر دولتی دارد ولی اخیرا دولت انگیس متوجه شده که، علارغم آرزوی کسبهای کوچک و متوسط برای توسعه و درآمد بیشتر، اکثر آنها نتوانسته اند که این خواسته خود را به انجام برسانند. به این دلیل در یکی از گردهمآئیهای کسبهای کوچک و متوسط، دولت سه خط مشئ اصلی را برای حمایت از کسبهای کوچک و متوسط اعلام کرد:

 

1 -  بهبود دستیابی و دسترسی به سرمایه و تهیه پول –  برای چهار سال مقدار 2 میلیارد پوند وام بدون وثیقه و تضمین و تاریخچه اعتبار مالی برای این کسبها تخصیص داده اند. 200 میلیون پوند دیگر برای حمایت از مشارکت-در-سرمایه با کسبهائی که بالاترین پتانسیل رشد را در چهار سال آینده نشان بدهند کنار گذاشته شده است. همچنین برای قسمتهائی که ضرر زیادی در اثر قطع بودجه دولت کرده اند، دولت با سرمایه گذاران شخصی اشتراک کرده و حمایت کردن احتیاجات مالی آنها را آسان میکند. دولت 1.5 میلیارد دیگر را در اشتراک با بانکها برای حمایت از کسبها به جریان میاندازد.

 

2 - آسانتر کردن دستیابی به کنتراتهای دولتی و کار کردن با دولت – دولت میپذیرد که رل بسیار بزرگی در موفقیت و تقویت و کمک کردن به کسبها و پیشه های غیر دولتی دارد. قسمت حساس این رل دادن و اجازه دسترسی کسبهای کوچک و متوسط به کنترانهای دولتی است (این دسترسی قبلا به کمپانیهای بزرگ داده میشد). برای انجام این کار دولت یک ربع تمام کنتراتهای دولتی را به کسبهای کوچک و متوسط تخصیص داده است. دیگر اینکه ادارات محلی دولتی موانع و سدهائی را که معمولا در سر راه این کسبها برای دسترسی به کنتراتهای دولتی میگذاشتند از سر راه آنها خواهند برداشت. سوم اینکه دولت قول میدهد که %80 از کنتراتچیهای عمده در مدت یک هفته پرداخت خواهند شد، و شرط گذاشته است که تمام مناقصه کاران با دولت باید در عرض 30 روز پول تولید کننده های خود را نیز بپردازند.

 

3- آزاد کردن یا اجازه دادن به عموم برای شروع کسب و پیشه در خانه –   بالاخره دولت اقرار میکند که کسب و پیشه داشتن شایسته همه است و همه مردم آزاد هستند که کسب و پیشه ای برای خود شروع کنند، از جمله افراد و اشخاصی که محروم هستند یا گذشته ای محروم داشته اند. پس دولت امکانات شروع کسب و پیشه را برای افرادی که در مجموعه های دولتی زندگی میکنند بیشتر فراهم خواهد کرد و آنها را تشویق خواهد کرد. باضافه ضمانت دولتی تهیه پول برای شروع کسب و پیشه برای محله ها و افرادی که محروم بوده اند بیشتر در دسترس خواهد بود.

 

فصل چهارم 

برای پیدا کردن کار یا کار-افزائی در یک جامعه، باید بازار تقاضا برای نتیجه کار، برای کالا و سرویس، یا مدرک و استعداد یا خبرگی افراد آن جامعه وجود داشته باشد! –  برای باز کردن این بحث میخواستم ازتون خواهش کنم که دو چیز رو در نظر بگیرید: از طرفی در نظر داشته باشید شرایطی را که برای بدست آوردن کاری دارید و یا مدرک، خبرگی، استعداد یا سرمایه ای را که برای عرضه کردن به بازار تقاضا در اختیار دارید؛  و از طرف دیگر فکر کنید که در عرض هفته یا سال یا چندین سال گذشته چه چیزها یا خدماتی خریده اید؟ خوراک، پوشاک، وسائل ساختمانی یا فنی، ماشین، کامپیوتر، چسب و زنگ، وسائل الکترونیکی، خرت و پرتهای دیجیتالی، لوازم آرایش، محصولات شستشو و نظافت، کالاها و خدمات برای خودتون و بروبچه ها یا کتابهای ترجمه شده و غیره؟ 

 

اجازه بدید با یکی از اقلامی که مورد خرید اکثریت مردم است، گوشت یا مرغ، را برای مثالمان استفاده کنیم.  حالا بیائید با هم، تا آنجائی که میتوانیم، تولید این کالا را، بقولی، "مهندسی برعکس" کنیم. یعنی گوشت گاو و یا مرغی که خریده اید از فروشگاه محلتان قدم به قدم به عمده فروشی یا تجارت خانه و یخچالها، کامیونهای حمل ونقل، کارخانه ی مرغ و گوشت، و بالاخره چراگاههای و مرغداریها برسانیم. در عین حال اجازه بدید که فرض کنیم که ایران سالی مثلا دویست هزار تن مرغ مصرف میکند؛ ممکن است که این مقدار مرغ در دو یا سه مرغداری بزرگ تهیه شده باشند یا در چندین تعاونی یا تعداد زیادی مرغداریهای کوچک

 

حالا فرض کنید که این مرغ، از نقطه شروع تا جائی که بالاخره بدست شما رسیده، مثلا در پنج مقطع مختلف متوقف و رویش کارشده. یعنی از مرغدارای، تا کارخانه ی قصابی و بسته بندی، تا خریدار یا فروشنده ی عمده، یخچالدار، وسائل حمل ونقل زمینی و هوائی، و انبار و بالاخره فروشگاه محل شما

 

در اینجا دوباره برگردیم به مقطع اول، در کارخانه یا تعاونیهای مرغداری و فکر کنید به تمام کسانیکه در این مراکز کار میکنند، اعم از مالک و مدیر تا کارگرهای مسئول نظافت، غذای حیوانات، تا دامپزشکان، مهندسین، کارشناسان و مشاورین، دفتردار وحسابدار، یا آموزشگران و بازرسان دولتی و یا محققین در رشته های دامداری و مرغداری که همه به هر نحوی برای سالها درگیر این تشکیلات بوده و هستند. باضافه تمام کسانیکه در ساختن انواع دستگاهها، ماشینها و وسائلی که در مرغداریها استفاده میشوند مشغول کار هستند

 

بعد بریم به مقطع کارخانه های قصابی و بسته بندی گوشت و مرغ، و از کارگر و کارمند و متخصص تا صنعتگران، مهندسین و سازندگان ماشینها، دستگاههای بسته بندی تا تولید کنندگان و طراحان کاغذ و جعبه، مرکب و تبلیغات و نوشته های روی جعبه ها، و انواع سازندگان و مسئولین کارهای کامپیوتری و غیره را در نظر بگیرید. بعد یک سری هم بریم در قسمت حمل ونقل و جمعیت رانندگان، مکانیکها، سازندگان وسایل و ماشینها و انواع کامیونها و یخچالها و غیره را در نظر بگیرید؛ و غیره و غیره

 

بهر حال، فکر میکنید که سالانه چند هزار متخصص و کارکن در این مسیر (تولید تا مصرف)، برای پروراندن و تهیه و آماده کردن دویست هزار تن گوشت مرغ مشغول هستند و بوده اند؟ هزاران کار و شغل و کسب.  سوال اینجاست که چه تعداد و کدام یک از این حرفه ها و کار و شغلها توسط ما و هموطنان دیگر انجام شده یا میشود یا خواهد شد؟ چند تا از این کارها را کارشناسان، بازرسها، تجار، مهندسین، مدیران، کارگران و صنعتگران یا کاسبان و سرمایه داران داخلی ایرانی در دست داشته، دارند یا خواهند داشت؟  اگر جوابتان این است که مثلا از دویست هزار تن مرغ مصرفی سالانه در ایران فقط بیست هزار تن آن در ایران تولید میشود، خب پس فقط یک دهم از آن همه کار و شغل نسیب ما و دیگر ایرانیان است، و بقیه ی این کارها و فعالیتهای اقتصادی – اجتماعی – پژوهشی و صنعتی توسط دیگران در کشورهای صادر کننده انجام میشود

 

برای اینکه ابهت و عمق این باخت، ضرر، فقدان و خسارت عمومی را ببینیم، میتوانیم این محاسبات را به دیگر کالاهائی که ما (جمعیت هفتاد میلیونی) میخریم و استفاده میکنیم تعمیم بدهید. اگر بیشتر کالا های مورد نیازمان را وارداتی میخریم، خب تعجبی نیست که متخصصین و کارمندان و کارگران و سرمایه گذاران داخلی نه تنها بیکار میمانند یا به سرمایه اشان اضافه نمیشود، بلکه موقعیت به کار زدن معلومات خود و کسب تکنولوژی و تجربه عملی را هم پیدا نمیکنند. آنها امکان بوجود آوردن و خلق ارزش اضافه شایانی را در جامعه ی خود ندارند، چون بازار تقاضای موجود برای استعداد، کار، سرمایه و تخصص آنها توسط نتیجه ی کار، سرمایه و تخصص دیگران ارضا شده است

 

یکی از اصول پایه ای داشتن کار یا کارافزائی داشتن بازار تقاضا برای نتیجه کار و کالا یا سرویس و استعداد و خبرگی ئی است که ما میتوانیم عرضه کنیم.  (درست است که همیشه مقدار محدودی شغل سرویس کردن و کپی کردن محصولات وارد شده یا ساختن محصولات ساده وجود دارد، ولی آن موقعیتها اغلب بدلیل ارزانی قیمت بسیاری از کالاها کم میشود.) اگر تمام یا بیشتر نیاز و درخواست بازار تقاضای محلی و داخلی یک کشور هفتاد میلیونی توسط واردات ارضائ شده است، نه تنها کاری برای ما نمانده که انجام بدهیم، بلکه امکان ساختن، تولید، توزیع، مدیریت و حل کردن مشکلات و در نتیجه یاد گرفتن و خبره شدن و ابداع هم از مملکت خارج شده و به مردم سازنده داده شده است

 

در نهاد انسان، در هر سلول و هر خواست انسان نیت رشد و پیشرفت گذاشته شده است، ولی در عمل است که انسان میآموزد.  در مرحله ی عملی رسیدن به اهداف شخصی و گروهی است که تکنولوژی و منابع انسانی و طبیعی کشف و پرورده میشوند. در عمل است که انسان پیشرفتها و والائی ذهنی خود را نما و ظهور میدهد. همه ئ برنامه ها، کالاها و سرویسهائی که در جائی و بدست کسانی، در کارخانه ها، کارگاهها و ادارات خارج از ایران ساخته شده ولی در ایران مصرف میشوند، ساختن، کار و شغل آن اشخاصی که آنها را ساخته اند، نوشته اند و بسته بندی یا طرح و تولید کرده اند است، و برای آنها و صاحبکارانشان دستمزد و سود و منفعت و تجربه و تکنولوژی و آینده بوجود آورده اند. سوال اینجاست که چه قسمتی از این دنیای تولید ارزش اضافه سهم ما است؟ و از کجای آن میخواهیم و میتوانیم شروع به تصحیح کردن مسائل کنیم؟ شروع کنیم در جهت خودکفائی، شروع کنیم در جهت شکستن این گردش بدور دایره قربانی بودن و طعمه و بازیچه و مصرف کننده وابسته بودن؟ و چطور میتوانیم اینهمه اشتیاق جوانانمان، اینهمه اشتیاق زن و مرد و پیر و جوان، مردم ایران برای همکاری، برای ساختن، برای یکی شدن و برای فردفرد درخشیدن را براه و مسیر ساختن، ساختن برای خود و ساختن برای جامعه شان و رها شدن سوق بدهیم؟ 

 

http://en.wikipedia.org/wiki/International_rankings_of_Iran#Economy

 

خب، میپرسید که چگونه باید از این مخمصه درآمد و اینهمه منابع انسانی و طبیعی را بکار انداخت و ایجاد کار کرد؟ ما اولین مردمی نیستیم و نخواهیم بود که میتوانیم برای تبدیل کردن روندهای مخرب به سازندگی، با عظم و دوراندیشی هدفها و برنامه های طولانی مدت طرح کرده و با موفقیت آنها را به اجرا بگذاریم. یکی از این مردم، مردم هند هستند. اجازه بدید یک نگاه مختصری بکنیم به آنچه سیاستمداران، کارشناسان، علما، و بیشتر از همه، مردم هند انجام داده اند تا تقدیر و سرنوشت شوم خود را (در زیر دست استعمار) به اندازه ی 180 درجه بچرخانند.     

 

داستان سوم  - در هند اتفاق افتاد – وقتی که کشور بزرگ، تمدن باستانی و پر جمعیت و مملو از منابع طبیعی هند بعد از بیشتر از ۴۰۰ سال خود را، در سال 1947، از زیر استعمار انگلستان بدر آورد، فقروگرسنگی و بیسوادی و بیعدالتی تجربه اکثر مردم او بود. در این مدت انگلیس تمام تلاش خود را کرد که جلوی پیشرفت بومی هند را بگیرد و بغیر از تولید مواد طبیعی و ساخته شده ای که انگلیس و تجار و کارخانه های آن لازم داشتند حتی ساده ترین فعالیتهای اقتصادی ممنوع بود و یا مستلزم شورش و اعتصاب و بدنبال آن سرکوبیهای شدید بود. (داستانهای شورش نمک یا تولید پارچه را که حتما شنیده اید.)  ولی فقط در عرض یک نسل ونیم بعد از استقلال بود که دنیا چشمهای ناباورش را به هند دوخته بود چرا که مردم هند:

 

- در اقصانقاط کشورشان مراکز صنعتی و کارخانه ای تاسیس کردند.

- یک زیربنای غول آسای صنعتی – اقتصادی در سرتاسر هند ساختند.

- هزاران بلکه میلیونها کارگاه و کارخانه ی کوچک و بزرگ و خدمات برای همه گونه احتیاجات محلی، خانگی، صنعتی و صادراتی در سراسر هند تاسیس کردند.

- از سال ۱۹۵۰-۲۰۰۰ ایندکس یا شاخص تولید کشاورزیشان را ۴۰۰% بالا بردند، چرا که در عرض بیست سال تولید مثلا گندمشان را از ۱۱ به ۷۵ میلیار تن و تولید برنجشان را از ۳۵ به ۸۹ میلیون تن رساندند (توجه داشته باشید که تا دهه ۱۹۶۰ هند محتاج وارد کردن مواد غذائیش بود.)

- و ایندکس تولید صنعتی خود را نیز از حدود ۹ در ۱۹۵۰-۵۱ به حدود ۱۵۴ در ۱۹۹۹-۲۰۰۰رساندند.

- بدلیل همه این فعالیتهای اقتصادی و صنعتی، احتیاج و در نتیجه تولید نیروی برقشان را از حدود ۵ میلیارد کیلووات به ۴۸۰ میلیارد کیلووات (نمایانگر مصرف کاخانه ای و تولید و غیره) رساندند.

- بعلاوه ی کشاورزانشان، یک قشر عظیم و فعال کاسب در سرتاسر هند مشغول به کار و فعالیتهای اقتصادی شدند.

و در اثر به انجام رساندن تمام این اهداف و رسالتهای والا میزان فقر در کشور را به نصف رساندند. میپرسید چطور؟ 

 

نقش دولت و رهبران هند در این پیشرفت همه گیر و سریع -  چگونه رهبران هند توانستند جمعیت میلیاردی سوخته در سالهای استعمار خود را درگیر ساختن اقتصادی موفق و بومی و داخلی کنند و نتیجتا در دهه اول قرن ۲۰۰۱ بازیگر مهمی در صحنه ی جهانی تولیدات صنعتی، تحقیق و پژوهش علمی، تکنولوژی و مواد غذائی بشوند؟ همانطور که میتوانید حدث بزنید، جواب برنامه ریزی متعهد، زیرکانه و طولانی مدت برای پروراندن منابع انسانی و طبیعتشان بود

 

تعجب نکنید که سیاستها و برنامه های اجتماعی – اقتصادی که رهبران هند در طی دو سال بعد از استقلال 1947 طرح کرده و به اجرائ گذاشتند بسیار شبیه به  برنامه هائیست که همه جوامع پیشرفته باستانی و نو بکار برده و میبرند. در سال ۱۹۵۱ "کمیسیون ملی کار" تحت رهبری جواهر لعل نهرو بوجود آمد. در این قسمت اجازه بدید که بعضی از این سیاستها را که در "گزارش کمیسیون ملی کار" است برایتان بازگو کنم

 

- برای حدود چهل سال بعد از استقلال (یعنی تا ۱۹۹۱) دولت تعرفه های گمرکی را بالا برد تا صنایع و کارخانه های نوزاد داخلی بتوانند جانی گرفته و در بازار داخلی تقویت و حمایت شوند.

 

- همکاریهای تکنیکی خارج تشویق شد ولی سرمایه گذاری مستقیم خارجی به ۴۰% محدود شد. با اینگونه قوانین محوری تولید کنندگان تازه و کم تجربه ی داخلی حمایت و محافظت شدند، و جلوی پایمال کردن تلاشهای جوان داخلی توسط سرمایه های بالا و تکنولوژی پیشرفته ی خارجی گرفته شد.

 

- تاسیس صنایع جدید و توسعه صنایع و کارگاهها و پیشه های موجود تشویق شد.

 

- سیاستهای وارداتی برای پیشبرد سالم صنایع داخلی تغییر داده شد. یعنی چون ارز برای خرید اجناس وارداتی کم بود ورود اجناس مصرفی و صنعتی محدود شد و کارخانه داران و صنعتگران و تولیدکنندگان داخلی تشویق شدند که از تکنولوزی و همکاریهای خارجی استفاده کرده و تکنولوژی لازمه را وارد کنند و اجناس و وسائل مورد احتیاج مردم و صنعت و پیشه را تولید کنند.

 

- مالیاتهای بالا و قدغن کردن کامل واردات در این مقطع باعث شد که صنایع و تولیدات داخلی نه تنها بتوانند توسط بازار داخلی حمایت شده و جان بگیرند، بلکه با گذشت سالها تواننستند در تولید کارخانه ای و صنعت تجربه کسب کرده تکنولوژی و کیفیت محصولات خود را بالا ببرند. در اثر این تشویق و سعی دائم در بالا بردن کیفیت محصولات، هندیها توانستند محصولاتی همرتبه با واردات خارجی تولید کنند.  

 

- در بخش سوم و چهارم برنامه پیشرفت - هدف تولید و ساختن محصولات کاپیتال (اینها ماشینهائی که ماشینها دیگر میسازند و تولید کالاها و خدمات را ممکن میکنند، یا به قولی "کالاهای تولید کننده" مثل انواع ابزار فنی و الکتریکی، دستگاهها و ماشینهای تولید پارچه، دستگاههای تولید برق، یا انواع کامیون و ماشین آشغالی و غیره.)  در نتیجه این سیاست، وارد کردن تکنولوژی توسط سرمایه داران هندی و داخلی و همکاری خارجیها برای ساختن کالاهای کاپیتال یا تولید - کننده در داخل کشور تشویق شد. این فعالیتها به نوبه خود به پیشبرد صنایع داخلی دیگر کمک زیادی کردند.

 

- با محدود شدن واردات و تشویق و آسان کردن واردات پارت و یدکی و قسمتهائی که برای ساختن و توسعه کارخانه ها و صنایع لازم بود، تولید کنندگان داخلی پروبال گرفتند چون ترس رقابت با واردات را نداشتند و در نتیجه در عرض گذشت سالها توانستند که انواع و اقسام متنوعی از محصولات را پرورانده و تولید کنند. در اثر سیاست محدود کردن واردات و تشویق صنعتگران و سرمایه داران داخلی، هندیها جلوی تبدیل شدن به یک کشور یک – محصولی را گرفتند، و امکان درگیر شدن جوانان، کاسبکاران و صنعتگران خود در پروسه فراگیری و تولید تکنولوژی را برای مردم خود فراهم کردند.

 

- بعلاوه، این سیاست واردات متعهد و دوراندیشانه روی دو نوع وارد کننده تمرکز کرد: یکی مصرف کننده محصولات وارداتی (مثل کارخانه داران و کاسبهانی که محصولات برای کارشان وارد میکردند)، و دیگر تجار سابقه دار.

 

- در نتیجه این سیاست واردات، تعداد زیادی از تجار وارد کننده خود، در جهت همکاری با کارخانه داران، وارد کار صنعت و کارخانه داری شدند، و نتیجتا گروهی که تا آن زمان فقط در حرفه تجارت بود تبدیل به یک جامعه صنعتی و تولید کننده شد.

 

- سیاست واردات شامل قطع ورود بعضی از کالاها، کنترل ورود بعضی دیگر، بالا بردن گمرک ورودی دیگر کالاها تا ۲۰۰-۳۰۰% ، و درعین حال پائین آوردن گمرک واردات مواد طبیعی اولیه و اجزائ یدکی ماشین آلات بود (این باعث شد که کارخانه داران هندی پارت و اجزائ وارد کرده و کالاهای نهائی را خود بسازند یا سرهم کنند.)

 

- برای اینکه زیربنای مالی لازم را برای خلق کردن این تغییرات و صنعت وسیع را بوجود بیآورند، دولت هند تعدادی بانکهای "رشد" (برای دادن قرضهای میانه و طولانی مدت) ایجاد کرد. و همچنین بانکهائی برای حمایت مالی صنایع و کسبهای کوچک.   

 

- در نتیجه سیاست محدود کردن سرمایه گذاری مستقیم خارجیان به ۴۰%،  قراردادهائی که با خارجیان بسته شده بود طوری نوشته شده بود که مدیریت و مالکیت در دست هندیها باقی ماند و مشاورین و مهندسین خارجی در هند ملزم به تعلیم کارشناسان و اهالی محلی بودند. این سیاست دورانیشانه باعث شد که تمام قشرهای درگیر - اعم از  تجار و کاسبکاران، سرمایه داران، کارشناسان، صنعتگران، مهندسین، پژوهشگران، مدیران و مسئولین هندی نه تنها تعلیمات و دانش وارداتی را یاد گرفته و کپی کنند، بلکه (مهمتر) امکان خودآموزی و ابداع سیستمهای جدید تولید و خود-مدیریت را نیز پیدا کردند. این امکانات و خود-مدیریتها باعث شد که دانش-عملی (تکنولوژی یا فناوری) مردم هند در همه موارد و صنایع بسیار بالا رفت، و همونطور که میدانید هندیها امروزه (یعنی بعد از چند دهه برنامه ریزی برای رشد) یکی از سنگین وزنهای جهانی در صنعت، پژوهش، علم و درعین حال کارافزائی داخلی برای مردم خود هستند.

 

   - سیاست صنایع و کارخانه ها توسط دولت مستقل هند برای اولین بار اهمیت نقش کسبهای کوچک (کارخانه ها کارگاهها و خدمات کوچک) را در پیشرفت ملی و ایجاد شغل و پخش منصفانه درآمد بین افراد کشور و بسیج منابع انسانی و دیگر منابع کشور به اثبات رسانید. به پیرو این درک، "برنامه پیشرفت و رشد صنایع" تاسیس تعداد زیادی صنایع و کارگاههای جانبی (مثل کارگاههائی که پارت و دیگر احتیاجات لازمه کارخانه های بزرگ را ساخته و تولید میکنند) را در مراکزی که کارخانه های بزرگ تاسیس شده بودند تاکید کرد

 

همه گونه حمایتها، برای پروبال دادن و پیشبردن، تشویق و راه انداختن کسبهای کوچک صنعتی و جوابگوئی به احتیاجات آنها، اعم از مالی، مکانی، آموزشی، کارشناسی، اعتبار بانکی، بازاریابی، تکنولوژی، محاسباتی، مالی و حمایتهای زیربنائی و غیره فراهم شد.  برای عملی کردن این حمایتها دولت این امکانات را تهیه کرده و در دسترس مردم قرار داد:

 

ساختمان و مراکز صنعتی، سرویسهای کمکی، اعتبارها و دیگر امکانات مالی با شرایط بسیار آسان، مواد اولیه داخلی و وارداتی، امکانات آموزشی، برق ارزان یا با سوبسید، قرض دادن ماشینها و دستگاههای مورد نیاز ساخت داخل یا وارداتی، همکاری و یاری در بازاریابی داخلی و خارج از کشور برای محصولات داخلی، امکانات مخصوص و تشویقی برای کارخانه زدن در جاهای محروم و دورافتاده، آسان کردن مالیات، ترجیح خرید توسط دولت از کارگاههای کوچک و پرداخت 15% بیشتر، امتیاز ساخت منحصر بفرد به کارگاههای کوچک دادن، تاسیس موسسات دولتی مختلف برای حمایت و آموزش اصول ایجاد و اداره ی شرکت و پیشه کوچک.

 

- دولت مرکزی و دولتهای ایالتی هند حمایتهای خود را اعم از مالیاتی، تشویقی و غیره در تمام جوانب ادامه دادند تا سرمایه گذاران داخلی را جذب کرده و وارد شدن در کسبها، کارگاهها و فعالیتهای اقتصادی کوچک را در سراسر کشور تشویق و ترویج دادند

 

- سرمایه گذاری در صنایع زیربنا - برای پیشرفت آسان، بدون اشکال و سریع صنایع و برای تشویق مردم در درگیرشدن در فعالیتهای اقتصادی وجود یک سیستم زیربنائی (یعنی صنابع انرژی و سوخت، رفت و آمد و حمل و نقل و باربری و ارتباطات) موثر و قابل اطمینان و اتکا محوری است. دولت هند سرمایه گذاریهای عظیمی در ساختن مراکز تولید و توضیغ انرژی (برق و انرژی اتمی وغیره) کرد و پروژههای بسیار موفقی در این زمینه ها به انجام رسانید. همچنین سرمایه گذاری در ساختن جادهها وسائل ارتباطی، ساختن بندرهای مجهز و غیره. به اضافه دولتهای ایالتی پارکهای وسیع صنعتی ساختند که مجهز به آب و برق، انواع جاده و پل و غیره و وسائل ارتباطی بود و آنها را در اختیار کسبها و افراد پیش قدم در تاسیس پیشه و صنعت قرار دادند – این عمل کمک بسیار بزرگی در پیشبرد و پخش رشد و نمو انواع صنعت در هند شد

 

- وقتیکه زیربنای اقتصادی ساخته شد، دست اندرکاران هند توانستند که سرمایه داران و صنعتگران جدید را تشویق به تاسیس کسب و کار و کارخانه و کارگاه در مراکز عقب افتاده بکنند، و در نتیجه ی این نقشه صنعت و تولید به مراکز عقب افتاده برده شد

 

- همینطور که میبینید اقلام نشانده ئ مصرف مواد سوختی هم نشان میدهند که بعد از استقلال صنعت و تولید داخلی بشدت بالا رفت: مصرف ذغال سنگ از 33 میلیون تن در 1950-51 به 211 در 1990-91 رسید مصرف گاز طبیعی از صفر در 1950-51 به 17998 میلیون مترمکعب رسید مصرف نفت خام از 0.26 به 33 میلیون، مصرف انرزی حرارتی از 3 به 186 و مصرف نیروی آبی از 2 به 71 میلیارد کیلووات رسید. نهایتا در دهه 1980 بود که استفاده از گازطبیعی و نفت، دو نوع اصلی منبع سوخت صنایع هند شدند.  نفت و صنعت نفت یکی از ابداعات حکومت هند بعد از گرفتن استقلال بود. در دهه 1970 منابع جدید نفت در هند کشف شدند و ظرفیت پالایشگاههای موجود نفت بالا برده شد و پالایشگاههای جدید ساخته شد.

 

آموزش مهارتهای جدید – داشتن نیروی خبره در مهارتهای مختلف برای جوابگوئی به احتیاجات یک سیستم صنعتی در حال رشد لازم است وگرنه رشد متوقف شده یا ناتمام میماند. بدلیل دوراندیشی و تعهد به این مورد اساسی رهبران هند تعداد بسیار زیادی موسسه های آموزشی در سراسر هند بنا کردند تا اکثریت بتوانند به آموزش همه نوع مهارت و آمادگی دسترسی داشته باشند. به اضافه این مراکز و موسسات آموزش عمومی، دولت هند، موسسه تکنولوزی هند و موسسه مدیریت و دانشکده مهندسی را نیز تاسیس کرد تا مدیران و مهندسین لازم در رده های بالا را بپروراند. بزودی یکی از دست اندرکاران تائید کرد که "جوانان ما با سرعت زیادی خبرگیها و آموزشهای لازم را کسب کرده اند و در نتیجه ما هیچ گونه کمبودی در این زمینه برای جوابگوئی به احتیاجات صنعتیمان نداریم." 

 

- تحقیقات علمی – برای حمایت از رشد وادامه ی تکنولوژی در صنایع، بهداشت و دیگر بخشها تحقیقات درامور علمی و تکنولوزی عملی بسیار مهم است. دولت هند 48 لابراتوار ملی در سراسر کشور تاسیس کرد که در تحقیقات عملی و علمی در شیمی، فیزیک، برق، گیاهشناسی و غیره فعال هستند. با گدشت زمان این موسسات تحقیقی تعداد زیادی پروسه ها و متدهای جدید ابداع و کشف کردند که توسط کارخانه ها و صنایعشان مورد استفاده و بهره برداری قرار گرفتند

 

براثر این همه نقشه کشی های از پیش و حمایتهای مداوم برای رسیدن به اهداف خودکفائی، سیاستمداران، دانشمندان و محققین هند با همت مردم خود توانستند تکنولوژی و تاسیسات فضائی هند را ابداع و براه باندازند، و دو انقلاب سبز و سفید را در کشور عظیمشان پخش کنند.  انقلاب سبز:  در نتیجه آن هند در زمینه خوراک خودکفا شد و میتواند جمعیت بیش از یک میلیاردی خود را بدون احتیاج به واردات غذائی تغذیه کند. انقلاب سفید:  با آموزش دهقانان در استفاده از متدهای جدید مدیرت و تکنولوژی در زمینه ی دامداری و تولید شیر، آنها یک شبکه یا گرید سرتاسری تولید و مصرف شیر بوجود آوردند که در نتیجه آن نه تنها سود بیشتری به تولید کنندگان و دامداران کوچک شیر میرسد، بلکه در اثر "سیل شیر" که در دسترس همگان قرار گرفت قحطی و خشکسالی ئ که سالانه هند با آن مواجه بود نیز تحت کنترل در آمد (درصد بالائی از جمعیت هند گیاهخوار هستند و شیر یکی از منابع مهم پروتئین برای آنها است.)

(این مقاله بار اول در جمعه 28 سال 1390 منتشر شده بود)