امروزه داشتن پول و درآمد (مثل درآمد نفت و گاز) برای ساختن یک اقتصاد و مردم موفق و رقابت در سطح داخلی و جهانی کافی نیست. داشتن ساختارهای زیربنائی گسترده و مدرن است که برای اکثریت مردم، صنعتگران و کسبه محیطی بوجود میآورد که در آن امکانِ آزاد بودن برای تولید احتیاجات مملکت، حل کردن مشکلات مردم در هر گوشه ای از کشور، و ساختنِ اقتصاد و دولتی قدرتمند و موفق، در سطح داخلی و جهانی وجود خواهد داشت. 

آیا از خود پرسیده اید که چرا وقتی کشورهای با اقتصاد موفق دچار مشکلی (مثل رُکود و تورم اقتصادی، بیکاری و جنگ یا خشکسالی و زلزله) میشوند قادر هستند بعد از مدتی مشکلات را حل کرده و به پیشرفت خود ادامه دهند؟ و آیا فکر کرده اید که چرا مردمی که در کشورهای با اقتصاد موفق زندگی میکنند عموماً مردمی امیدوار، اعتماد کن و برنامه ریز برای رسیدن به اهداف و آرزوهایشان هستند؟

در مقایسه، مطمئناً از خود پرسیده اید که چرا وقتی همین مشکلات اقتصادی و طبیعی و تهاجمی در کشورهای با اقتصاد ناموفق پیش میآید بجای حل کردن مشکلات دولت به خشونت و دستگیریهای خود میافزاید، مناطق و مردم مشکلدار را عموماً نادیده میگیرد، و یا مثل عراق، نهایتاً مشکلات اقتصادی تبدیل به اختلاف بین مردم و دولت، بین نژادها و دینهای مختلف شده و جنگهای درون مرزی بدست آورده های ناچیز آنها را به حد اقل برمیگرداند؟

(از نظر من) با توجهی هدفمند میتوانیم تنها دلیلِ اساسیِ این تفاوت تاریخی بین کشورهای با اقتصاد موفق (کشورهای پیشرفته) و کشورهای با اقتصاد ناموفق (جهان سوم) را در داشتن زیرساختهای گسترده و مدرن در کشورهای با اقتصاد موفق، و برعکس، نداشتن ساختارهای زیربنائی گسترده و در اختیار اکثریت مردم در کشورهای با اقتصاد ناموفق ببینیم. داشتن زیرساختهای به یک جامعه و مردم امکانِ داشتن آزادی را میدهد، آزادی در فکر کردن، ابراز و رسیدن به آمال و اهداف فردی و جمعی.

 

 

درست است که در بین مردم و دولتهای این  دو رده تفاوتهای سیاسی، اقلیمی، تاریخی، فرهنگی و غیره وجود دارد. ولی تجربیات ما از موفقیتهای میلیونها نفر (مثلا "دیاسپورا" ایرانی، یا هندی و غیره، با دینها و زبانهای مختلف) که در عرض صد سال گذشته به کشورهای با اقتصاد موفق کوچ کرده و زندگی میکنند بما نشان داده که وقتی هر مردمی در محیطی با امکانات لازم و آزادی استفاده از آن امکانات بسر برده و فعالیت کنند بزودی میتوانند زندگی، صنایع و شرکتهای موفق برای خود بسازند و نقشه های مفید در ذهن پرورانده و در جهت به انجام رساندن آنها امیدوار باشند.

و در مقایسه، بوضوح میتوانیم کوچ کردن هزاران بلکه میلیونها خانواده و انسان درمانده از مناطق بدون ساختارهای زیربنائی (آب، برق، درمانگاه، مراکز تحصیلی، دادگاه و سیستم انتظامی، صنایع مادر و غیره) را به حلبی آبادها و ذاغه نشینها یا حاشیۀ شهرهای بزرگ مثل تهران که حداقل ساختارهای زیربنائی را دارند ببینیم. نظیر این وضعیت را میتوانیم در کوچهای دسته جمعی مردم از کشورهای با اقتصاد ناموفق (جهان سوم) به کشورهای اروپائی و آمریکا و دیگر کشورهای با اقتصاد موفق ببینیم. نبودن یا بسیار محدود و ناقص یا کهنه بودن ساختارهای زیربنائی در این کشورها میتواند بدلیل ناموفق بودن اقتصاد (مثل ایران)، بدلیل جنگهای طولانیمدت داخلی (در افریقا)، یا بدلیل تصرف و ویران شدن توسط حملۀ خارجی (مثل عراق) باشد.

در محیطی بدون ساختارهای زیربنائی مفید، درمانگاهی در نزدیکی نیست که فرزند مریض یا زن باردار خود را برای مراقبت به آنجا ببرید، مدرسه و کتابخانه و مرکز کامپیوتری نیست که کودکان و جوانان تحصیل کنند، کارخانه بزرگ و مادری نیست که افراد تحصیلکرده و نیروی کار محلی مشغول بکار شوند و فنآوریهای خود را بروز کنند، نیروی انتظامی و قضائی مفیدی وجود ندارد که از جان و مالشان محافظت و مرافعه های روزمره را دادخواهی کند، سیستم آبرسانی و برق قابل اطمینانی نیست که داشتن و راه انداختن کسب و کار، بیمارستان، اداره و دیگر تاسیسائی که مورد نیاز روزمرۀ مردم است را ممکن کند، و و و. پس مردم کوچ و مهاجرت میکنند به مناطق دیگر تا حداقل نزدیک به این ساختارهای زیربنائی مورد نیازشان باشند. 

مدیران، رهبران، دولتمردان و تحصیلکرده های امروز میدانند که داشتن یک اقتصاد موفق و مُسَلّح کردن اکثریت نیروی کار جامعه با مهارتها و قابلیتهای کاریِ بروز، کلید داخل شدن به شاهراه جهانی ترقی و احترام به خود، و کلیدِ درآمدن از بن بست فقر و مورد تهدید و تحریم و سوء استفاده واقع شدن است. 

 

در این مقاله مبحث ساختارهای زیربنائی و فوائد آنرا مورد گفتگو قرار میدهم.

 

 

تاسیسات و سیستمهای زیرساختی یک نوع ابزار هستند -  "ابزار" وسائلی هستند که انجام کارها و رسیدن به اهداف را در همۀ امور امکانپذیر میکنند. از عصر حجر که انسان از دست و پای خود و سنگ و استخوان بعنوان ابزار برای کندن غار، سفر کردن و تهیۀ خوراک استفاده میکرد، تا به امروز که انواع ماشین آلات ساختمانی، هواپیمای جت و اینترنت ابزار کار برای ساختن خانه و بدست آوردن خوراک و درآمد ما هستند، ابزار وسائلی بوده اند که انجام کارها و رسیدن به اهداف را در همۀ امور امکانپذیر میکنند. ابزاری مانند قلب و مغز، آچار و کامپیوتر، یا فاضلاب و جاده هر کدام انجام کاری مثل جریان دادن خون در بدن، محکم کردن پیچ در جای خود، یا جداکردن آب کثیف از آب مصرفی را امکانپذیر میکنند. به همین ترتیب ساختارهای زیربنائی یا زیرسازه ها ابزارهای عظیمی هستند که داشتن یک زندگی سالم، یک جامعۀ منظم و رسیدن به اهداف را برای افراد، جامعه و دولت در یک کشور با میلیونها مردم و هزاران موسسه و کسب و کار امکانپذیری میکنند. 

ابزار یا زیرساختها گاهی ماهیّت فیزیکی (سخت) دارند مثل چمدان و تلویزیون و ساختمان بیمارستان وصنایع مادر، و گاهی ماهیّت غیر ملموس و غیر فیزیکی (نرم) دارند، مثل مهارتهای فردی، نرم افزار، سنتها و قوانین یا مقررات برای زندگی و کار در یک کشور. رابطۀ بین زیرساختهای نرم و سخت چنین است که، داشتن زیرساختهای نرم به تاسیس زیرساختهای سخت میانجامد. برای مثال اگر قانون (زیرساخت نرم) اجازه و وظیفۀ نظارت بر سالم نگه داشتن محیط زیست را بعهدۀ دولت گذاشته باشد، به دولت اجازه و آزادی میدهد که کارشناسان، آموزش و تعلیم، ادارات، آزمایشگاهها و دیگر وسائل لازم برای نظارت و کنترل فعالیتهای شرکتها در جهت آلوده نکردن محیط را نیز تهیه کند. یعنی، زیرساختهای نرم و سخت با هم در رابطۀ بازخوردی هستند. بهمین دلیل داشتن قوانین لازم (زیرسازه های نرم) برای تاسیس و گسترش صنایع بومی (زیرساختهای سخت) یا پروراندن نیروی کار ماهر و مدرن، ساختن تاسیسات آب و برق رسانی به چهارگوشۀ کشور و دیگر تسلیهات کشوری لازم است.

 

تاریخچه ای از دید من -  در تاریخهای بسیار دور، تجارت بعنوان فعالیت اصلی برای تولید پول و درآمد در امپراطوریها و کشورهای بزرگ شناخته شده بود. داستانها و گفته های بسیاری در مورد موفقیت سومریها، یونانهای باستان، یا گروههای تاجر ارامنه، یهود و مسلمانان مرتبط با دربارهای سلاطین در تاریخ آمده. این تجار با فروش کالاهای آن زمان، از ادویه، جواهرات و سنگهای باقیمت، ابریشم و پشم، یا میوه و خشکبار، و بَرده، شمشر و نیزه و دیگر وسائل جنگی ثروت و نفوذ بسیار در دربارهای شرق و غرب بدست آوردند.

ولی عموماً صنعتگران و کشاورزان و کارگرانی که آن کالاها را میساختند و تولید میکردند قسمتی از منبع درآمد یا سیستم اقتصادی در تاریخ باستان بشمار نمیآمدند. تا اینکه در قرون 18 و 19 بسیاری از تجار اروپائی (بعد از بدست آوردن ثروتهای عظیم از غارت کردن شرق و آمریکای جنوبی) کم کم تبدیل به صنعتگران، کارخانه داران و بانکداران بزرگ دوران جدید شدند.

از طرف دیگر، در قسمت زیرسازه های نرم و سخت، در ایران باستان (هخامنشی و ساسانی و بعد عباسیان بعد از ظهور اسلام) زیرساختهای مهمی بوجود آمده بود، مثل جاده های داخلی و راههای بین کشوری و بین قاره ای، سد و پل، سیستمهای آبیاری و یا سیستمهای مدیریت کشور و مدیریت کارگاههای بزرگ برای ساختن قصرها و تهیۀ غذا، مدیریت و سازماندهی هزاران سرباز، یا سیستم نامه رسانی، حسابداری، قوانین و غیره. این ساختارهای زیربنائی انجام امور مردم و دولت و کشور با کشور را امکانپذیر میکرد و نظم و امنیّت لازم را برای پیشرفت آن مردم و حکومتها فراهم کرده بود. ولی قرنها طول کشید تا ایده یا کلمۀ "زیرساخت" بعنوان یک فاکتور محوری یا پایه ای در بوجود آوردن و اداره کردن یک اقتصاد موفق و جامعه ای آزاد در قرون 20 و 21 نمود پیدا کند.

امروزه یکی از نشانه های یک اقتصاد موفق، پایا و پویا مقدار بودجه ایست که آن کشور برای گسترش و بِروز (یا "آپ-گرید" کردن) ساختهای زیربنائی خود اختصاص میدهند. مثلا، در دهه های اخیر، آمریکا حدود %۲ تا ۴% (مقدار کمی در مقایسه با مثلاً %9 چین) از بودجه سالانه اش را روی ساختن و نوسازی تاسیسات زیربنائیش گذاشته است. در نتیجه بسیاری از ساختارهای زیربنائیش فرسوده شده یا قدیمی هستند. به این دلیل در سال ۲۰۱۳ انجمن مهندسین راه و ساختمان آمریکا نمره "د+" (در مقیاس آ - اف) به وضعیت زیربنائی کشورشان دادند؛ از جمله زیرساختهای مطالعه شده مربوط به اینها بودند: آب و محیط زیست، انرژی، خاکریز و بندها، زباله های خطرناک، مواد زائد جامد شهری، فاضلاب، حمل و نقل- هوانوردی، پلها، بنادر، آبراههای داخلی، راه آهن، جاده ها، عبور و مرور، امکانات عمومی- پارکهای عمومی و تفریحی، مدارس و غیره.)        http://www.infrastructurereportcard.org/a/#p/home

 

 

 

تاریخچۀ لغت زیربنا یا "اینفرا-استراکچر"  - لغت "اینفرا" یعنی زیر و "استراکچر" یعنی ساختار یا بنا. این لغت را فرانسویها حدود یک قرن و نیم پیش برای توصیف قشرزیری بستر جاده استفاده میکردند.  در جنگ جهانی اول و دوم این لغت به مفهموم ساختن، گرداندن، تعمیر و نگهداری کردن سیستمها، ساختمانها و وسائل نظامی استفاده شد. بعدها استفاده از این مفهوم (و این لغت)، در موارد عمران شهری و کشوری، وقتی رایج شد که در سال ۱۳۶۰ / ۱۹۸۱  دو نویسنده آمریکائی در کتاب " آمریکای خراب شده (America in ruins) در مورد بحران کافی نبودن و فرسوده شدن زیربناهای عمومی و عمرانی کشورشان (جادهها، پلها و سیستمهای برق و آب و فاضلاب، فرودگاهها و بنادر، ساختمان مدارس و غیره) مفصلا از بی توجهی دولت تنقید کرده و نشان دادند که زیربناهای کشور توانائی رفع احتیاجات جمعیت و شهرهای آینده را نداشته و نیاز به تعمیر، نوسازی و توسعه داشتند. این کتاب یک بحث سراسری در بین مراکز دانشگاهی و کارشناسی دولتی و خصوصی در مورد رابطه بین پیشرفت، شغل افزائی، تولید و توسعۀ زیربناهای بروز را رایج کردند. ادامۀ این فشارهای مثبت باعث شد که در عرض شصد سال بعد ایالتهای مختلف در آمریکا قوانین و بودجه لازم برای تعمیر، نوسازی و گسترش زیربناهای مختلف کشور را تصویب کردند.

 در حال حاضر لغت زیربنا یا "انفرا-استراکچر" تقریبا برای تمام ساختارها یا سیستمهای جامعه (و اشخاص) استفاده میشود. مثلا به استفادۀ لغت زیربنا در جمله های زیر توجه کنید: "چون مکزیک زیربنای قانونی لازم را ندارد فساد و رشوه در سیستم سیاسی-اقتصادی آن رایج است." یا، "سرمایه گذاری در کشورهائی که زیربناهای نرم لازم برای تسریع کارهای اداری و زیربناهای سخت ترابری برای حمل و نقل کالا را دارند اغلب موفق است." یا، "در اوایل قرن بیستم آلودگی هوا در لوس-انجلس بقدری زیاد بود که یک روز مردم آنرا با کسوف اشتباه گرفتند. اگرچه در آن زمان زیربناهای لازم برای تصحیح آن وجود نداشت. در طول پنجاه سال بعد زیربناهای سخت و نرم لازم برای مبارزه با هوای آلوده ابداع و ساخته شده و آلودگی هوا لوس-آنجلس بحد زیادی پائین آورده شده است."

 

 

 

 

 

مثالهائی از ساختارهای زیربنائی سخت –  ادارات و مدارس و ساختمانهای شبکه آموزش و پرورش یک مملکت، و همه وسائلی که برای تجهیز و عملکرد آنها لازم هستند اعم از ماشینها، کامپیوتر، وسائل آزمایشگاهی و ورزشی، کتاب و تخته و غیره. ساختارها و دستگاههای صنعتی و تولیدی یک کشور مانند کارخانه ها، پالایشگاهها و ماشینها، تسلیهات و سیستمهای کشاورزی و آبیاری و ماشین آلات مربوطه، ساختارهای مربوط به فعالیتهای هنری، توریستی، مالی، ترابری زمینی، هوائی و آبی. سیستمهای عمرانی و بهداستی مثل بیمارستانها، آشغال جمع کردن، نیروگاه و تاسیسات رساندن برق و انواع سوخت، فاضلاب، سدها، کانالهای آبی و پالایش و رساندن و لوله کشی آب سالم برای مصرفهای خانگی، کشاورزی و صنعتی، سیستمهای ارتباطی مثل تلفن و رادیو و اینترنت، و سیستمهای و وسائل ترابری مثل جاده و پل و راه آهن، فرودگاهها و بنادر و همه وسائل و ماشینهای لازم برای کارکرد درست آنها. انواع صنایع پایه و صنایع سنگین (یا صنایع مادر) از بخشهای مهم زیرساختهای سخت هستند.

 

ساختارهای زیربنائی دارای مشخصات و فوائد زیر هستند:

 

 

-   سیستمهای شبکه ای عظیم و وسیعی هستند.   این سیستمهای شبکه ای عظیم مورد استفادۀ روزانه توسط میلیونها شهروند در سراسر یک کشور قرار میگیرند. مثل شبکۀ سراسری تولید و توزیع آب و برق، کارخانه های بزرگ مادر، فرودگاهها، تاسیسات آموزشی و بهداشتی یک کشور.

 

 

-   مستلزم بودجه و سرمایۀ عظیم برای تاسیس و نوسازی هستند.   اگرچه هزینه نگهداری و نوسازی تاسیسات زیرساختی در طول زمان پائین میرود، ولی دارای هزینه اولیۀ بسیار بالائی هستند. به همین دلیل بودجه ساختن آنها همیشه توسط دولتها تامین شده، و چون اصولاً برای عمران عمومی کشور و کلّ مردم بوجود آمده اند یکی از بخشهای دولتی (یا ملی) اقتصاد یک جامعه محسوب میشوند.

 

 

-   باید پاسخگوی نیازهای بروز کار و کسب و زندگی مردم یک کشور باشند.   بدلیل تغییر دائم تکنولوژی و افزایش جمعیت، ساختارهای زیربنائی باید مدام تحت گسترش، نوسازی و بازسازی باشند تا بتوانند جوابگوی نیازهای کار و کسب و زندگی مردم یک کشور در دورانهای مختلف باشند.

 

 

-   انجام پروژه های زیرساختی باعث ازدیاد کار و درآمد میشوند.   بدلیل عظیم بودن آنها، تاسیسات و ساختارهای زیربنائی از ابزارهای محوری ازدیاد ثروت، تولید ملی و کارآفرینی در همۀ بخشهای اقتصادی هستند. بدلیل سراسری و عظیم بودن و در نتیجه بکار گرفتن صدها و هزاران کارکن، انجام پروژه های زیربنائی باعث ازدیاد کار و درآمد و کم شدن فقر میشود. به این دلیل اشتغال نیروی کار یک جامعه در پروژه های زیرساختی یکی از روشهای موثر مبارزه با رکود اقتصادی و بیکاری است. کاری که دولت آمریکا در سالهای ۱۹۳۰ و ۲۰۰۸-۲۰۰۹ انجام داد و به این ترتیب توانست که رتبۀ بیکاریش را پائین بآورد. (این لینک در مورد تاثیر شغل آفرینیِ پروژههای زیرساختی)

 

 

https://www.americanprogress.org/issues/labor/news/2011/09/08/10258/infrastructure-spending-builds-american-jobs/

 

 

-   باعث درگیر شدن مردم در فرایند تولید، کارآفرینی و پیشرفت است.   گسترش ساختارهای زیربنائی بروز و جا افتاده باعث بوجود آمدن امکان و فرصت (opportunity) فعالیتهای اقتصادی، کارآفرینی و بکار گرفتن سرمایه و استعدادهای شخصی برای افراد جامعه میشود. مثلا برق و آب و تاسیساتِ آب و برق رسانی را در نظر بگیرید که برای انجام جراحی، برای تحصیل و درس دادن در دانشگاه، راه انداختن کامپیوتر، کشتی، اتومبیل، چراغ گاز و خیابانها و کارکردن کارخانه ها لازم است. مناطقی از کشور و افراد و قسمتهائی از جمعیت که دسترسی به نیروی برق و آب ندارند (یعنی زیربناهای تولید و توزیع برق به منطقۀ آنها گسترش داده نشده) نخواهند توانست در این قسمتها از اقتصاد و صنعت پیشرفت کرده یا کارآفرین باشند. و در نتیجه نبودن زیرساختها این مناطق کشور و بخشهای مردم عقب مانده و فقیر میمانند.

 

 

-   قدرت پیش بینی را در یک سیستم را بالا میبرند.   یعنی اگر هدف ما، مثلاً آبرسانی به شهرهای مختلف کشور است، داشتن زیرساختهای آبرسانی (مثل لوله کشی شهری و تاسیسات تصفیۀ آب، اداره و غیره) قسمت فیزیکی این هدف را ممکن میکند، داشتن مهندسین و کارکنان ماهر تاسیس و مدیریت آنها را ممکن میکنند، و داشتن قانون اساسی و قوانین منشعبه که میگوید "دولت، با در اختیار داشتن خزانۀ ملی، موظف به تهیه و رساندن آب به شهروندان است،" قسمت زیرسازۀ نرم برای رسیدن به هدف آبرسانی به شهروندان است. داشتن قدرت پیش بینی در یک سیستم سرمایه داران را تشویق به سرمایه گذاری در برنامه های اقتصادی، استخدام کردن و تولید و سازندگی میکند.

 

 

-   برنامه ریزی و انجام پروژه های طولانیمدت را امکانپذیر میکند.   وجود ساختارهای زیربنائی وسیع در یک کشور عامل مهمی در انجام پروژههای طولانی مدت است. بهمین دلیل چنین کشورهائی معمولا به آسانی سرمایه گذاری داخلی و خارجی را جذب میکنند.

 

 

-   مثل یک شبکۀ توری زنده در همآهنگی و همکاری هستند - ساختارهای زیربنائی، مثل یک شبکه ی توری زنده هستند که فعالیت همۀ بخشها، مناطق و مردم کشور را بهم ارتباط داده و پیشرفت یک بخش را مُرتبط به پیشرفت دیگری میکنند.

 

 

-  ابزار وسائلی هستند که باعث انجام شدن یا تسهیل کارها میشوند.   مثل دیگر ابزار سیستمهای زیرساختی ابزاری هستند که پیشرفت اقتصادی، نظم دادن به امور جامعه و شغل آفرینی در یک کشور را ممکن میکنند. برای دست زدن به هر کاری، حل کردن هر مشکلی یا رسیدن به هر هدفی اول باید ابزار نرم و سخت آن در دسترس باشد.

-   فاکتور اصلیِ برای پروراندن منابع طبیعی (بوجود آوردن صنایع) و پروراندن منابع انسانی (داشتن نیروی کار ماهر و مدرن) هستند.   جوامع با اقتصاد موفق مدتهاست که رابطۀ مستقیم بین پروراندن منابع طبیعی-انسانی و تاسیس زیرساختهای نرم و سخت برای دسترسی توسط اکثریت مردمشان را دریافته اند. دریافته اند که پروراندن منابع طبیعی (صنایع) بدست نیروی کار ماهر انجام میشود. و دریافته اند که پروراندن نیروی کار در صنایع و کارگاههای مدرن ممکن است. به زبان دیگر، اگر ما زیرساختهای لازم برای تاسیس صنایع مدرن، متعدد و متنوع بومی را نداشته باشیم، اکثریت نیروی کار ما مهارتهای مدرن را نخواهند داشت، و اگر نیروی کار بروز و ماهر نداشته باشیم، صنایع و کیفیّت کالا و خدمات ما پیشرفت نخواهد کرد. و اگر مهارتها و کالاهای مدرن با کیفیت بالا نداشته باشیم از میدان رقابت داخلی و خارجی بیرون میمانیم.

 

 

 

مثالهائی از زیرساختهای نرم.   زیربناهای نرم تسهیلات و سیستمهای غیر-فیزیکی هستند که تاسیس، عملکرد روزانه، مدیریت، نظارت و ایجاد تغییرات در زیرساختهای سخت و نظم دادن به دیگر امور کشور و مردم را ممکن میکنند. مثالهائی از زیرساختهای نرم: قوانین، مقررات، آیین نامه ها، سیاست و خط مشی ها، رسوم و سبکهای مدیریت و سازماندهی، سیستمهای آموزشی و مالی و بانکی، کانالهای رسمی و غیر رسمی مبادله اطلاعات، سیستمهای برنامه ریزی و نرم افزار کامپیوتر، شبکه ها وسنتهای سیاسی و اجتماعی، عقاید و باورهای گروههای مختلف، شبکه های پژوهش و توسعه  در همه امور، کیفیت تکنولوژی، کیفیت و کمیت انواع مهارتها، اطلاعات، پژوهش و پروراندن و توسعه.  نوع قوانین جلوگیری از تخلف و حفاظت اموال و حرمت افراد، نوع خدمات اجتماعی، بهداشتی و کمیت و کیفیت هنر و روابط اجتماعی و غیره.

در یک اقتصاد مدرن و موفق اساسیترین زیرساختهای نرم قوانین، مقررات و استانداردهائی هستند که بر امور جامعه حکومت دارند. معمولا قوانین یک کشور (قانون اساسی و دیگر قوانین منشعب از آن مثل قوانین دادرسی، کار و تامین اجتماعی یا مقررات مربوط به صنایع، خوراک و بهداشت و منابع خام طبیعی) عموماً منعکس کنندۀ سنتها و اعتقادات و فرهنگ آن جامعه نیز میباشند.  

 

 

 

 

 

قوانین یک کشور از "زیرساختهای نرم" محوری یک جامعه هستند که  تعیین کنندۀ روابط مردم و دولت (مثل روابط ارباب-رعیتی بین مردم و دولتهای قاجار و قبل از آن، یا روابط نمایندگی منافع مثل آنچه در کشورهای اسکاندیناوی وجود دارد)، چگونگی استفاده و مالکیت منابع یک کشور (مثل ملی، خصوصی یا تعاونی بودن بنگاههای دولتی و منابع خام مملکت)، و روابط با خارجیان و دیگر امور یک کشور و مردم آن است. چند مثال از قوانینِ کشورهای مختلف نشاندهندۀ ارتباط مستقیم زیرساختهای نرم و سخت است:

آلمان -    قوانین آلمان در مورد رابطۀ کارکن و صاحبکار میگوید که یک-سوم از اعضای هیئت مدیرۀ شرکتهای بزرگ (با 2000-500 کارکن) و 50% از هیئت مدیرۀ شرکتهای بزرگ (بیش از 2000 کارکن) باید از نمایندگان کارکنان باشد. بر اساس این قانون دولت آلمان موظف است که بودجه، پرسنل، آموزش، اداره، تسلیهات و دیگر نیازهای زیربنائی سخت و نرم برای پیاده کردن مقررات ناشی از این قانون را فراهم کند.

 

 

 http://www.worker-participation.eu/National-Industrial-Relations/Countries/Germany/Board-level-Representation

 

 

آمریکا –   قانون اساسی آمریکا (ماده 1، بخش 8، بند 3) بنام "بندِ تجارت" (commerce clause) دولت مرکزی آمریکا را مسئول سرمایه گذاری، ساختن، و حفظ جاده ها، پلها و حمل و نقل آمریکا کرده است. در نتیجه دولت آمریکا مسئول تهیه و بکار اندازی انواع تسهیلات و زیرساختهای نرم و سخت (اعم از کارشناسان، ساختمانها، ماشینها و وسائل جاده سازی، کامپیوتر و اداره و غیره) برای به انجام رساندن این مسئولیت را در سراسر آمریکا است. لینک زیر در مورد این قانون است:

 

 

http://blogs.asce.org/highway-trust-fund-101-what-you-need-to-know/

 

 

ایران –  در قانون اساسی ما (اصل 3) میگوید "... دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است برای نیل به اهداف مذکور در اصل دوم، همۀ امکانات خود را برای امور زیر به کار برد: ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی ... بالا بردن سطح آگاهیهای عمومی ... آموزش و پرورش بدنی رایگان برای همه در تمام سطوح ... طرد کامل استعمار و جلوگیری از نفوذ اجانب ...پی ریزی اقتصاد صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه های تغذیه و مسکن و کار و بهداشت و تعمیم بیمه. تامین خودکفائی در علوم و فنون صنعت و کشاورزی و امور نظامی و مانند اینها."  لینک زیر لیستی از قوانین موجود در ایران است   http://www.ghanoonbaz.com/anavin/nakhost.html

 

 

 

 

 

پروراندن منابع انسانی و طبیعی -

 

 

پروراندن منابع انسانی یعنی بوجود آوردن امکانات لازم برای آموزش مهارتها و قابلیتهای مدرن در نیروی کار تا آنها قادر به شرکت در تولید کالا و خدمات بِروز و مورد احتیاج بازار تقاضای داخلی و خارجی.

 

 

نیروی کار ماهر یکی از ساختارهای زیربنائی و از فاکتورهای کلیدیِ پیشرفته برای یک اقتصاد موفق است. در تئوریهای اقتصادیِ قدیم انسان یکی از سه گروه فاکتورهای تولید (زمین، سرمایه و کارگر) بشمار میآمد، و او را کارگر یا نیروی کار نامیدند. اما بتدریج با درک اهمیّت نقش خلاقیّت و مشکل گشائیِ انسان و تاثیر آن در ابداع و اختراع و رسیدن به اهدافِ تولید، عامل انسانی بعنوان منابع یا سرمایۀ انسانی (human capital or resource) بعنوان یک فاکتور پیچیده در تولید مطرح شد. سرمایه انسانی یا منابع انسانی شامل همه فوائد و توانائیهائی که یک فرد با خود به محیط کار میآورد است؛ فوائدی مانند نیروی بازو، وقت، مهارتها و تجربیات حرفه ای، توانائی ارتباط با همکاران، توانائی ایجاد شبکه های حرفه ای، توانائیهای دیجیتالی و دیگر استعدادها.

 

 

امروزه، بقول اقتصاددان آمریکائی، مایکل-یوجین پورتر (Michael Eugene Porter)، نیروی کار ماهر از "فاکتورهای کلیدیِ پیشرفته" و "یکی از ساختارهای زیربنائی" برای ساختن یک اقتصاد موفق و رشد صنایع جامعه بشمار میآید. به این دلیل دولتها و شرکتهای موفق بطور منظم و دائم زیرساختهای نرم و سخت لازم برای آموزش و تعلیم (training) نیروی کارشان را عملاً "ز گهواره تا گور" فراهم میکنند، و پروراندن سرمایه های انسانی را یکی از صدور برنامه ها و هزینه هایشان قرار میدهند.

پروراندن منابع طبیعی یعنی بوجود آوردن امکانات لازم برای تاسیس، و برای رشد صنایع و امکانات برای بالا بردن کیفیّت و کمیّت تولیدات در همۀ بخشها (کشاورزی، کارخانه ای و خدمات) برای تولید کالاها و خدمات بِروز و مورد احتیاج بازار تقاضای داخلی و خارجی. (در اینجا، برای سهل شدن متن، بجای منابع انسانی و طبیعی من لغات نیروی کار و صنایع را نیز استفاده میکنم.)

 

 

 

چرا پروراندن صنایع و نیروی کار ماهر و مدرن مهم است؟

 

 

جوامع و مردمی با مهارتهای محدود و قابلیتهای قدیمی فقط توانائیِ تولید صنایع و کالاها یا خدماتی محدود با کیفیّتی قدیمی و پائین را دارند. بازارهای تقاضای امروزی، که احتیاج و عادت به استفاده و خرید کالاهای مدرن با کیفیت بالا دارند، برای تولیدات و نتیجۀ کار این مردم محدود و کوچک هستند و در نتیجه تولیدات و استخدام مردم با مهارتها و کالاهای با کیفیت پائین متقاضی و خریدار نخواهد داشت. این نبودن خریدار باعث میشود که شغل آفرینی، بدست آوردن درآمد و ابداع فنآوری در این جوامع افزایش پیدا نکند و نبودن شغل باعث فقر، و فقر باعث نارضایتی، و نارضایتی باعث اعتراض و تظاهرات و شورش، و ابراز این نارضایتیها باعث ابراز عکس العمل خشونت آمیز از طرف دولت میشود. ... و البته همونطور  که میدانید خشونت و سرکوبی مردم و مسئولین مشکل اصلی (عقب ماندگی صنایع و مهارتها) را حل نمیکند و فقط آن مشکل همه گیر را به زیر فرش جارو میکند که از چشمها بدور باشد... ولی همزمان فقر مردم و وابستگی دولت ادامه مییابد.

 

 

 

 

 

ولی جوامع و مردمی با مهارتهای متنوع و قابلیّتهای مدرن و بروز میتوانند بطور دائم متدها و پروسه های جدید و کالاهای متنوع  و بروز ابداع و اختراع کنند، میتوانند کالا و خدمات با کیفیت بالا به خریداران در بازارهای داخلی و خارجی عرضه کنند، بازارهای داخلی و خارجی عرضه و تقاضا برای تولیدات این مردم قوی بوده و مدام در حال گسترش در سطح جهان خواهد بود. در نتیجه امکان شغل آفرینی، داشتن درآمد خوب در این کشورها وجود دارد، و دولت و مردم آنها امکان پیدا میکنند که نارضایتی های دیگر بین خود را با مسالمت و قوانین برطرف کنند، و لزومی به خشونت و سرکوب کردن مردم خود نخواهد بود.

گسترش بازار تقاضا برای نتیجۀ کار مردمی با قابلیتها و مهارتهای بروز باعث ازدیاد درآمد و ثروت آنها میشود، و این مردم و جوامعشان در گردش زنجیره ای داشتن ساختارهای زیربنائی ---- داشتن مهارتهای بالا و صنایع قوی و متنوع ---- ابداع/اختراع ---- فروش ----- شغل آفرینی، پیشرفت و اقتصاد موفق ---- (چرخش زنجیره ای)---- ابداع/اختراع -> فروش -> شغل آفرینی، پیشرفت و اقتصاد موفق قرار میگیرند. یعنی:

جوامع با اقتصاد موفق مدتهاست که وابستگی این دو نمودِ اجتماعی و اقتصادی را دریافته اند. یعنی آنها دریافته اند که پروراندن منابع طبیعی و سرمایه های انسانی به گسترش زیرساختهای نرم و سخت مدرن برای اکثریت مردمشان وابسته است.
دریافته اند که پروراندن صنایع بدست نیروی کار ماهر انجام میشود.
و پروراندن نیروی کار ماهر در صنایع و کارگاههای مدرن و متنوع ممکن است.
و دریافته اند که فقط داشتن ساختارهای زیربنائی لازم پروراندن نیروی کار و صنایع را ممکن میکند.

به زبان دیگر:

 

 

اگر ما زیرساختهای لازم نرم (قوانین و مقررات) برای ساختن زیرساختهای سخت (صنایع مدرن، متعدد و متنوع بومی) را نداشته باشیم، اکثریت نیروی کار ما مهارتهای مدرن را نخواهند داشت؛
و اگر نیروی کار بروز و ماهر نداشته باشیم، صنایع و کیفیّت کالا و خدمات ما پیشرفت نخواهد کرد.
و اگر کالاها و خدمات مدرن با کیفیتهای بالا نداشته باشیم، از بازارهای رقابت و فروش داخلی و بین المللی بیرون خواهیم ماند؛
اگر فروش نداشته باشیم، شغل آفرینی و درآمد نخواهیم داشت؛
اگر شغل آفرینی و درآمد نداشته باشیم، مردم راضی و دولت قدرتمند نخواهیم داشت؛
اگر مردم راضی و دولت قدرتمند نداشته باشیم، در مذاکرات بومی و بین المللی موفقیّتِ پایا و واقعی نخواهیم داشت؛
و اگر مذاکرات بومی و بین المللیِ موفق نداشته باشیم، منابع انسانی، طبیعی و صنایع کشورمان (از آب گرفته تا نفت و نیروی کار و جنگیدن و غیره) کم کم هرز رفته، مورد سوء استفاده قرار گرفته و انواع سیستمهای خارجی و مردم-ستیز بما و اقتصاد ما تحمیل خواهند شد... و زندگی نکبتبار برای اکثریت ما، در سرازیری بطرف تبدیل شدن به سومالی و مصر در انتظار مردم و دولتمندانمان خواهد بود.

مدیران امروز میدانند که داشتن یک اقتصاد موفق یعنی مُسَلّح کردن اکثریت نیروی کار جامعه با مهارتها و قابلیتهای کاریِ بروز، و یعنی مسلح کردن اکثر مناطق کشور با زیرساختهای نرم و سخت لازم و مدرن. مدیران امروز میدانند که این کلید وارد شدن سریع به اتوبان جهانی اقتصاد موفق، و کلید درآمدنِ سریع از بن بستِ فقر و مورد تهدیدِ ابرقدرتان واقع شدن است.

 

 

 

پروراندن و بِروز کردن مهارتها و قابلیتهای نیروی کار دو مرحله دارد:

 

 

اوّل، توسط بدست آوردن مهارتها (skills) عموماً بطور رسمّی در مدارس، دانشگاه و موسسه های حرفه ای و فنّی.

 

 

دوّم، توسط کسب صلاحیّتها یا قابلیتّهای کاری (competencies) بوسیلۀ شاغل بودن در محل کار و هنگام درگیر بودن در رسیدن به اهداف تولیدی. با شاغل بودن در شرکتها، کسب و کارها، در کارخانه و کارگاهها و موسسات و بدست آوردن تجربۀ عملی در مسیر رسیدن به اهداف تولیدی است که تحصیلکرده ها میتوانند قابلیت کاری بدست بیآورند. (برای ساده شدن بحث در اینجا عموماً لغت "مهارت" را برای قابلیت کاری نیز بکار میبرم.)

 

 

 

مهارتهای کاری به انواع مختلف رده بندی شده اند. مثلا، رده بندی "ادارۀ کار بین المللی" در لینک زیر:
http://www.ilo.org/wcmsp5/groups/public/---ed_emp/---ifp_skills/documents/publication/wcms_132675.pdf

 

 

در اینجا من رده بندی مهارتها را بطورتیکه دکتر آدی-یمی اُگوناده در مقالۀ 2011 خود آورده برایتان بازگو کنم.

 

 

 HUMAN CAPITAL INVESTMENT IN THE DEVELOPING WORLD: AN ANALYSIS OF PRAXIS,

 

 

ADEYEMI O. OGUNADE, University of Rhode Island
http://www.uri.edu/research/lrc/research/papers/Ogunade_Workforce_Development.pdf

 

 

در این رده بندی مهارتها و قابلیتها درهم ادقام شده اند.

 

 

 

مهارت های پایه (foundation skills -  این مهارتها شامل سوادِ خواندن و نوشتن و فهمیدن و اطلاعات اولیه عددی و حساب کردن، باضافۀ تواناییِ استفاده کردن از این مهارت ها در شرایط کاری است. پائین بودن این مهارتها احتمالاً باعث کم شدن قدرت جذب مهارتهای دیگر میشود.

 

 

مهارت های محوری برای کار (core skills for work) -  این مهارت ها شامل مهارتهای ارتباط برقرار کردن و رد و بدل و شریک شدن اطلاعات با دیگران، مهارت های کار کردن همراه یک تیم، توانائی حل کردن مشکلات و تصمیم گیری، پیشقدم شدن، ابتکار و مهارت های سازمانی، نظم دادن، مدیریت خود، و مهارت های یادگیری است. این مهارتها بر دوش مهارت های پایه ساخته میشوند.

 

 

مهارت های فنی / حرفه ای (technical/ professional skills) -  مهارتهائیکه با آن شخص میتواند وظیفه یا شغل خاصی را انجام دهد، مثل نجاری، سبد سازی، کار کردن با ابزار و ماشین آلات، جوشکاری، آهنگری و کفاشی، و یا مهارتهای پیشرفتۀ فنی و حرفه ای مانند دامپزشکی، مهندسی، فیزیوتراپی، و مهارتهای کامپیوتر.

 

 

مهارت های کارآفرینی و مدیریت کسب و کار (entrepreneurial and business skills) -  شامل، حسابداری، ارزیابی ریسک، تجزیه و تحلیل بازار، برنامه ریزی، تعیین هدف، و مشگل گشائی و حل کردن مشکلات مربوط به رسیدن به اهداف کاری هستند. این نوع مهارت برای مدیریت و موفقیت در کسب و کار لازم است.

 

 

مهارت ها و صلاحیتهای قرن بیست ویکم  (skills for 21st century) -  سرعت تغییر تکنولوژی در کار و صنایع امروزی بالا است، نیروی کار مدرن (با مهارتهای دیجیتالی) انعطاف پذیر بوده، توانائی پاسخگوئی به احتیاجات و ابداع کردن راهکارهای جدید برای حل مشکلات صنایع را دارد. امروزه مهارتها و صلاحیتهائی که برای مولّد بودن در قرنهای گذشته کافی بودند برای مولّد بودن در کسب و کار قرن 21 کافی نیستند. جهانی شدن اقتصاد و افزایش استفاده از تکنولوژی در محل کار و بین موسسات و افراد و صنایع در سطح جهانی، ما را ملزم کرده که یک نیروی کار با مهارتها و قابلیّتهای بروز داشته باشیم. نیروی کاری که بتواند با ابزارهای دیجییتالی و تکنولوژی امروز کار کند.

مهارت های قرن بیست و یکم مجموعه ایست از تمام مهارتهای ذکر شده در بالا، باضافۀ گنجاندن همۀ آنها در پوششی از سواد تکنولوژیکی قرن بیست و یکم. سواد تکنولوژیکی (technological literacy) شامل علم اطلاع رسانی، تسلط به رسانه های دیجیتالی، استفاده از کامپیوتر و "اَپلیکیشنها" و ارتباطات اینترنتی است. یعنی مثلاً نجار ایرانی که بتواند در اینترنت سرچ کرده، با یک نجار نروژی طرحهای مختلف رد و بدل کند. یا جراح ایرانی که با جراح آمریکائی از راه دور روی یک مریض عمل انجام میدهد.

 

 

 

 

 

فوائدِ داشتن مهارتهای کاری متنوع برای افراد و صنایع:

 

 

در سطحِ فردی، داشتن مهارتهای مدرن بازده تولید شخص، نرخ دستمزدِ او، قابلیِت استخدام شدن در مشاغل مختلف (محدود نبودن به یک نوع شغل) و ثبات شغلی او را بالا میبرد.

 

 

در سطح سازمانی و کسب و کار، داشتن کارکنانی با مهارتهای مدرن، متنوع و بهتر، سطح "تولید به ازای هر واحد نیروی کار" را بالا میبرد. در نتیجۀ داشتن تولید با کیفیّت بهتر، سهم بازار تقاضا (فروش) و عملکرد صادرات آن شرکت افزایش میابد.

 

 

وجود مهارتهای متنوع، مدرن با کیفیّت بهتر، کارآفرینی و تولید در بخش غیر منظم را بالا میبرد (بخش غیر منظم گاهی به کسبۀ متوسط و کوچک گفته میشود. این بخش معمولاً بیش از 90% از کسبه و صنایع کشورها را تشکیل میدهند. تقویت این بخش عموماً باعث جلوگیری کردن از بیکاری و فقر عمومی در کشورها میشود.

 

 

یک نیروی کار تحصیل کرده و آموزش دیده باعث افزایش بهره وری موثرتر از دیگر فاکتورهای تولید میشود.

 

 

یک نیروی کار تحصیل کرده و آموزش دیده توانائی جذب اطلاعات و فنآوریهای نو را دارد، و میتواند خود را بسرعت با خواسته ها و تغییرات روز در صنایع و محیط کار مدرن تطبیق دهد؛ این یکی از دلایل موفقیت تحصیلکرده های جهان سوم در کشورهای پیشرفته است. یعنی تحصیلکرده های ما مهارتها را دارند، و آنها موقعیتها را!

 

 

 

بدست آوردن قابلیتهای کاری -  

 

 

بدست آوردن قابلیتهای کاری مرحله ای از پرورش منابع انسانی است که فقط بصورت تجربی و در محل کار بدست میآید. صلاحیّت یا قابلیّت کاری یعنی داشتن مهارت + توانائی برخورد کردن با انتظارات و لازمه های محیط کار + توانائیِ جوابگوئی به لازمه های تولید + توانائیِ بکار گرفتن خصوصیات روانی و اجتماعی شخصی در جهت حل کردن مشکلات کار و رسیدن به اهداف تولید.

برای بدست آوردن قابلیّت کاری تجربۀ عملی اشتغال در یک شغل لازم است. درگیر شدن مستقیم در مسئولیتها و پیچیدگیهای یک شغل در ادارات، کارخانه ها یا در موسسات، و کلانجار رفتن با مشکلات و گِرههای موجود در پروسۀ تولید و رسیدن به اهداف تولیدی به شخص قابلیت و خبرگی در آن حرفه را میدهد. تعجبی نیست که اکثر تحصیلکردها در کشورهای با اقتصاد ناموفق و صنایع معدود دارای قابلیت کاری نیستند. چرا که در محیط شغلی است که تحصیلکرده ها امکان پیدا میکنند تا درسها و تئوریهائی که آموخته اند را عملاً بکار زده و قابلیّتهای لازم حرفه ای و عملکردی را پیدا کنند. یکی از انواع رده بندیهای قابلیتهای کاری تقسیم کردن آنها به چهار دسته است: قابلیت سرمایه گذاری، قابلیت تولید، قابلیت نوآورای، و قابلیت ارتباط. برای بدست آوردن این قابلیتها باید در محیط کار مربوطه مشغول بود.

 

 

 

انتقال مستقیم قابلیتهای کاری - یکی از دلایل گسترش صنعت و تکنولوژی در بین نیروی کار کشورهای با اقتصاد موفق سنت انتقال، "شِر" کردن و بومیسازی تکنولوژی در اقصانقاط کشورهایشان است. شر کردن و بومیسازیِ تکنولوژیهای کاری و حرفه ای توسط صنایع و موسسات با مردم و کسبۀ بومی و محل و با دیگر صنایع و موسسات تکنولوژی و صنایع را در بین نیروی کار و اقصانقاط کشورهای با اقتصاد موفق ترویج داده است. در صورت نبودن بومیسازی، بازده و کیفیت آموزش و پرورش (training) نیروهای بومی پائین میماند، آموزش و عملکرد فناوری نو در جامعه کمتر ریشه دوانده و بین صنایع مختلف گسترش پیدا نمیکند. و نتیجتاً در طول زمان قدرت رقابت صنایع بومی با واردات یا تولیدات شرکتهای خارجی از بین میرود.

 

 

 

یکی از دلایل این انتقال و شِر کردن برنامه ها و اقدامات دولتهای این کشورها بود. همآهنگی و شِر کردن قابلیتها و مهارتهای حرفه ای در سطح یک کشور از اقدامات پیچیده و عظیمی است که عموماً دولتها توانائی و منابع انجام آنرا دارند و تا بحال این کار را انجام داده اند. این انتقال و "شر" کردن باعث روان شدن به جریان افتادن بدون تعویق کسب و کار و همآهنگی عناصر و منابع مختلف یک جامعه در جهت اهداف تولید میشود. تنها قوانین (حمایتی و تشویقی) یک کشور است که میتواند تضمین کنندۀ این شِر کردن و انتقال تکنولوژی در سطح یک کشور و برای اکثریت مردم آن باشد. انتقال و هماهنگی بین صنایع و کسبۀ جانبی که با صنعت بزرگ در روابط افقی و عمودی کار میکنند و رابطۀ آنها با مراکز علمی و دانشگاهی و موسسات دولتی و خصوص و نیروی کار محلی باید همه گیر بوده و انجام شود. در غیر این صورت وضعی که در کشورهای با اقتصاد ناموفق موجود است پیش میآید، و آن بوجود آمدن معدود مرکز و باصطلاح "جزیرۀ" موفق صنعت و کسب و کار در دریائی از بیکاری و عقب ماندگی عمومی.

 

 

 

بعضی از روشهای مستقیم انتقال فنآوری و قابلیت کاری که معمول است:

 

 

 1-  کسب عملی و تجربیِ قابلیت کاری در حین کار با انجام دادن، نگاه کردن، تقلید کردن و غیره، یعنی آموختن عملی.

 

 

2-  انتقال قابلیت کاری توسط کلاسهای آموزشی در محل کار (in-house training).

 

 

3-  انتقال قابلیت کاری توسط کلاسهای آموزشی در خارج از محل کار.

 

 

4-  انتقال قابلیت کاری در خارج از محل کار، مثل خارج از کشور، یا در مراکز آموزشی فنّی محلی.

 

 

5-  انتقال مستقیم تجربه و فناوری از صنایع بزرگ از طریق رابطه های کاری و کنتراتی عمودی و افقی با اهالی، کسبه و صنایع بومی. در این نوع روابط دانش فنی، استانداردها و مقررات تولید، شیوه های عملیاتی، مدیریت و غیره از صنایع و شرکتهای بزرگ به نیروی کار، کسبه و صنایع بومی و محلی انتقال داده میشود.

 

 

 

انتقال غیرِ مستقیم قابلیّتهای کاری  - راه دوم بومیسازی و انتقال فنآوری و قابلیتهای کاری از طریق اثر "سرریز یا لبریز شدن" (spillover effect) است. این پدیده عموماً وقتی بوجود میآید که شرکتها و موسسات خارجی با تکنولوژی بالا در یک کشور میزبان شروع به کار کرده و نیروی کار محلی را به استخدام میگیرند و با کسبه و صنعتگران بومی روابط افقی و عمودی کسب و کار برقرار میکنند. سرریز یا لبریز شدن پدیدۀ بسیار مهمی در انتقال و بومیسازی فنآوری به جامعۀ محلی است و فوائد بسیاری برای ارتقاء اقتصاد کشور میزبان دارد.اثر لبریز شدن باعث بوجود آمدن تنوع تکنولوژی، ازدیاد مشاغل و کسب و کار، استقلال در شغل آفرینی و رشد طبقۀ متوسط در کل منطقۀ بومی میشود.

 

 

 

اثر سرریزی یا لبریزی از شرکتهای بین المللی به جامعه و صنایعِ بومی وقتی بوجود میآید که:

 

 

1-    کارکنان بومی شاغل در شرکت بین المللی با مهارتها، تجربه، دانش، شیوه، نگرش و ایده های نو آشنا شده و آنرا با خود به محیط کاری و زندگی بومی انتقال میدهند.

 

 

2-    عرضه کردن کالاها و متدهائی با کیفیت بهتر توسط شرکت خارجی به بازار محلی انگیزۀ مثبتی برای شرکتها و صنعتگران محلی میشود، و آنها در تکاپوی بهتر کردن و تغییر تکنولوژیکی و متدهای قدیمیِ خود تلاش میکنند، و کم کم توانائی رقابت کردن با کالاهای بهتر را پیدا میکنند.

 

 

3-    شرکت خارجی در روابط افقی و عمودی خود با صنایع و کسبۀ بومی، افراد و شرکتهای بومی را دعوت به مشاهده و یادگیری از عملیات خود میکند (عملیات سازمانی، بازاریابی و تولیدی، مدیریت، و غیره). کسبۀ بومی میتوانند این یادگیریهای نو را در کسب و کار خود تقلید کرده و بکار ببرند.

 

 

 

انتقال صنایع مدرن از کشورهای با اقتصاد موفق به کشورهای با اقتصاد ناموفق:  در دهه های بعد از جنگ جهانیِ دوم آمریکا و اروپا و ژاپن (عمدتاً از طریق مارشال پلن و وامها و کمکهای فنی مربوطه) به یکدیگر کمک کردند و خود را در شاهراه ساختن اقتصادی موفق و مدرن قرار دادند. در این زمان بسیاری از کشورهای جهان سوم نیز، که با اعلامیه های سازمان ملل از زیر یوغ استعمار مستقیم درآمده بودند، با امیدواری زیاد به تلاش خود در پیدا کردن راههائی برای مدرنیزه کردن صنایع خود و بیرون کشیدن جوامعشان از فقر و جهل مشغول شدند. این کشورها عموماً فاقد موسسات و واحدهای اقتصادی و ساختارهای زیربنائی نرم و سخت برای پروراندن قابلیتها و مدرنیزه کردن مردم و جامعه شان بودند، یعنی این کشورها عموماً از لحاظ فنّی فقیر بوده و اقتصادی ضعیف و شکننده داشتند.

 

 

بعضی از مشخصات اقتصادهای شکننده و ناموفق:

 

 

 

  • دولتهای کشورهای با اقتصاد ناموفق عموماً سنت برنامه ریزی علمی برای موفقیت اقتصادی در جوامع خود را ندارند، و اصولاً با یک روش "عکس العملی" سعی در پاسخگوئی به احتیاجاتشان در زمانهای مختلف میکنند.
  • کشورهای با اقتصاد ناموفق عموماً تحت فشارهای ممتدِ داخلی و خارجی (از طرف دولتها، بانکها و شرکتهای بزرگ و بین المللی) در جهتِ پیش نبردنِ اقتصاد خود و وابسته ماندن هستند.
  • ساختارها و موسسات زیرساختی نرم و سخت آنها ضعیف، قدیمی و بسیار معدود هستند.
  • زیرساختهای نوآوریِ پویا و دینامیک ندارد.
  • زیرساختهای هماهنگی درونی و بینِ-نهادی بین ارگانها، بنگاهها، موسسات و فعالیتهای دولتی، خصوصی و مردمی وجود ندارد، یا بسیار سطحی و شکسته و کوتاه مدت هستند.
  • واحدهای اقتصادی بومیشان اغلب ضعیف هستند و دسترسی به منابع فنی، مالی، و مهارتی با فنآوری بالا ندارند، و شبکه های (networks) داخلی و جهانی آنها وسیع و مفید نیستند.
  • زیرساختهای نرم و سختِ حمایتی برای تشویق و پیشرفت اقتصاد بومی آنها ضعیف و محدود است.
  • در مراحل اول، بازارهای تقاضا در این جوامع اغلب رشد نیافته اند (یعنی زندگیِ مردمشان با وسائل و خدمات قدیمی میگذرد و نتیجتاً خریدار زیادی برای کالاها و خدمات مدرن وجود ندارد)، و یا بازار تقاضای مدرنشان توسط کنتراتهای خارجی و کالاهای وارداتی تصرف شده است.
  • عموماً سیاستمداران آنها تعهدی سطحی برای پیشرفت اکثریت مردمشان، و درکی سطحی از مفهوم رشد اقتصادی مدرن دارند.
  • صنایع مدرنشان بسیار معدود و محدود به چند شهر یا منطقۀ مرکزی است.
  • کارخانه ها و صنایع بزرگ آنها از تکنولوژی پائین استفاده میکنند.
  • کارخانه ها و صنایع بزرگ آنها عموماً برای استخراج و صادرات یا برای منتاژ (با اجازۀ ابداع محدود) است.
  • کارخانه ها و صنایع بزرگ آنها متصل به کارگاهها و صنایع جانبی و کوچک بومی و به دانشگاهها و دیگر موسسات نیست.
  • آمار بیکاری بالا دارند، و امکان شغل آفرینی برای اکثریت نیروی کار و تحصیلکرده های بومی بسیار محدود است.
  • اکثریت نیروی کار و تحصیلکرده، بدلیل نبودن بازار تقاضا (برای مدارک و نیروی کارشان) امکانی برای بدست آوردن قابلیّتهای لازم برای مدیریت، برای کارکردن در و تاسیس صنایع مدرن را پیدا نمیکنند، و در نتیجه کیفیت کالا و خدمات و تولیدیشان قدیمی و پائین میماند.

لینک زیر گزارش یونسکو (2012) در مورد کمبود مهارت در مردم کشورهای با اقتصاد ناموفق است

 

 

http://www.unesco.org/new/en/media-services/single-view/news/twenty_percent_of_young_people_in_developing_countries_fail_to_complete_primary_school_and_lack_skills_for_work/#.VbPcmrNViko

 

 

 

امیدهای کشورهای با اقتصاد ناموفق در دعوت شرکتها و سرمایه های خارجی:   بعد از جنگ جهانی دوم کشورهای با اقتصاد ناموفق (جهان سوم) در صدد مدرنیزه کردن صنایع و جوامع خود بودند. به این دلیل مشتاقانه شرکتها و دول با اقتصاد موفق را دعوت به همکاری در کشورهای خود کردند. امید این دوّل و مردم میزبان این بود که به بعضی از نیازهای خود برای مدرنیزه و صنعتی شدن جامه عمل بپوشانند. امیدها و نیازهائی نظیر: دسترسی به فنآوری مدرن، بالا بردن استاندارد زندگی مردمشان، گسترش و مدرن کردن ساختارهای زیربنائی خود برای درگیری اکثریت مردمشان در پروسۀ تولید، آموزش و تعلیمِ نیروی کار بومی و مدرنیزه کردن صنایع بومی، ازدیاد صادراتِ بروز و قابل فروش در بازارهای جهانی، دسترسی به شبکه ها و بازارهای بین المللی، افزایش درآمد ملی و پائین آوردن فقر، و غیره. ولی بدلیل ضعفهای درونی (که در بالا لیست شد)، و در نتیجۀ نداشتن نیروی اهرمی و قدرت واقعی در مذاکراتشان، این جوامع چاره ای بغیر از قبول کردن شرایط شرکتها و دول با اقتصاد موفق را برای پیشرفت اقتصاد خود را نداشتند. یکی از آن کشورهای میزبان ایران زمان محمد رضا شاه پهلوی بود.

 

 

 

انگیزۀ شرکتهای خارجی در سرمایه گذاری در کشورهای با اقتصاد ناموفق:   این شرکتهای بزرگ چند ملیتی با منابع عظیم صنعتی، علمی، مالی و اعتباری، فنآوری، سازمانی و شبکه های ارتباطاتی (networks) جهانی خود ثابت کرده اند که قادر به پیشبردن اهداف صنعتی و فناوری هستند و نیروهای لازم برای تعلیم و مدرنیزه کردن جوامع بزرگ را دارند (مثل بازسازی اروپا بعد از جنگ جهانی دوم).

 

 

مدتهاست که شرکتهای بزرگ و چند ملیتی در بسیاری از کشورهای با اقتصاد ناموفق مشغول به کار بوده اند. انگیزه های آنها عموماً شامل این القام میشود: استفاده از نیروی کار ارزان، استفاده از گروههای با دانش و مهارت قابل بهره برداری (مثل دانستن زبان انگلیسی)، استفاده از منابع خام ارزان، استفاده از بازارتقاضای بومی برای فروش محصولات تولیدی یا وارداتی خود، استفاده از گمرک و مالیاتهای پائین (یا صفر)، استفاده از مقررات و قوانین کار و کسب بسیار آسان (یا بدون هیچ مقررات)، استفاده از وامهای ارزان یا بدون بهره از بانکها و موسسات مالی بومی، استفادۀ مجانی از زیرساختای نرم و سخت موجود در کشور میزبان، آزادی استفاده از محیط زیست کشورهای میزبان بدون هزینه کردن برای حفاظت محیط، آزادی انتخاب پروژه های خود (عموماً پروژه های پرمنفعت با بازده کم و کوتاه مدت برای مردم و دولت بومی، و آزادی تاثیر گذاشتن روی مسولین بومی برای گرفتن مناقصه های گرانقیمت و تصویب کردن پروژه های گرانقیمت و غیره.

 

 

 

نقش دولت میزبان در بومیسازی یک اقتصاد موفق:   اغلب کشورهای با اقتصاد ناموفق فاقد زیرساختها و صنایع کافی و مدرن بوده و محتاج به سرمایه گذاری و فعالیت شرکتهای بزرگ و بین المللی برای مدرنیزه کردن و انتقال فنآوری به جامعه شان هستند. ولی نقش دولت میزبان در تضمین موفقیّت بومیسازی فنآوری محوری است. چراکه شرکتها و دولتهای خارجی تنها با توافق دولتمردان کشور میزبان است که اجازۀ داخل شدن و فعالیّت در کشور میزبان را پیدا میکنند. این اجازه همیشه با یک پروسۀ مذاکرات و امضاء کردن توافقنامه های لازم در مورد شرایط چگونگیِ فعالیّت آنها، سرمایه گذاری، مشاوره و کارشناسی و دیگر فعالیتهای شرکتهای خارجی در یک کشور است. به گفتۀ دیگر، برای اینکه دولت بتواند نقش همآهنگی و همکاری خود در بومیسازی را انجام دهد، باید توافقهای درستی با دوّل، شرکتها، موسسات و بانکهای بین المللی امضاء کند که موانع بومیسازی کردن تکنولوژی از شرکت خارجی به اقتصاد داخلی را از میان برداشته باشد. پس نقش دولت میزبان در تعیین این شرایط در حین مذاکرات بسیار مهم است.  

یکی از نمونه های موفق مذاکرات پیش از  ورود شرکتهای و صنایع بزرگ مدرن به یک جامعه را در چین میبینیم. دولت چین با مشروط کردن فعالیّت شرکتهای بین المللی به استخدام نیروی کار و تحصیلکرده های بومی خود عامل بزرگی در همکاری و همآهنگی انتقال و بومیسازی فنآوری غرب به صنایع بومی خود بود. شرایطی که دولت چین برای فعالیت شرکتهای بزرگ و بین المللی در کشور خود تعیین کرد، این شرکتها را بطور اتوماتیک در مسیر بومیسازی و انتقال فنآوریهای خود به مردم و کسبه و موسسات چینی قرار میدهد (فنآوری در همۀ امور طراحی، بازاریابی، مدیریت و تصمیمگیری، امور مالی، امور فنی، تولیدی و غیره).

نقش دیگر دولت میزبان در بومیسازی موفق فنآوری مدرن، توانائی آن در برنامه ریزی برای یک اقتصاد موفق و بوجود آوردن همآهنگی بین بخشها، منابع و ارگانهای مختلف کشور است. بومیسازی فنآوری از شرکتهای خارجی به صنایع و نیروی کار محلی در صورتی انجام میشود که سه سیستم یا گروه مختلف در کشور همآهنگی و همکاری داشته باشند: دولت و منابع طبیعی، کارشناسی، بودجه، قدرت سیاسی، اجتماعی و غیرۀ آن، بخش آموزش و پرورش، و بخش صنایع کوچک و بزرگ بومی.

به گفتۀ دیگر، عموماً نبودن تعهد و نداشتن برنامۀ مشخصی برای رشد و پیشرفت اقتصادی توسط دولت میزبان و فشارهای خارجی باعث میشود که شرکتهای بین المللی نیاز یا اجباری در بومیسازی فنآوری خود نشان ندهند. در صورت نبودن برنامه ریزی و همآهنگی بین موسسات، صنایع و منابع یک کشور، رسیدن به اهداف اقتصاد موفق و پروسۀ بومیسازی فنآوری مواجه با مشکلاتی از جمله این اقلام میشود: آموزش ناکافی و نامناسب، ناکافی و نامناسب بودن منابع یادگیری و پشتیبانی، ایجاد نکردن روابط افقی و عمودی شرکتهای بزرگ و خارجی با کسبۀ بومی از مشکلات معمولی هستند که پیش پای بومیسازی است.

 

 

 

تاثیر فعالیت سرمایه و  شرکتهای خارجی در جامعۀ میزبانِ با اقتصاد ناموفق – موضوع انتقال فنآوری و قابلیتهای کاری از صنایع بزرگ به کارکنان و صنایع و موسسات بومی بحثی است که از سالهای بعد از جنگ جهانِ دوم ادامه داشته و امروزه در بین موافقین و منتقدین سرمایه گذاری خارجی و شرکتهای بزرگ چند ملیتی به بدست آورده های مشخصی رسیده است.

 

 

همانطور که گفته شد، شرکتهای بزرگ خارجی یکی از مراکزی هستند که، بدلیل داشتن صنایع و فنآوریهای بالا و متخصصین با تجربه توانائیِ آموزش دادن به نیرو کار و انتقال فنآوریهاهای صنعتی و سازمانی (وغیره) به جوامع میزبان را دارند. بعد از حدود 70 سال از فعالیت این شرکتهای در کشورهای در حال رشد و با اقتصاد ناموفق، نظرها و تحقیقهای بسیاری در مورد نوع و درجۀ تاثیر مثبت یا منفی آنها بر روی جوامع و مردم میزبان انتشار یافته است. مجملی از آنها را برایتان بازگو میکنم:

 

 

 

موافقین فعالیّت شرکتها و سرمایه های خارجی در کشورهای با اقتصاد ناموفق معتقدند که

 

 

 

  • باعث ماهر شدن و بالارفتن توانائیهای فنّیِ نیروی کار داخلی(پروراندن سرمایه انسانی) میشوند.
  • باعث انتقال منافع جانبی و سرریز شده (spillover) از حضور و فعالیتهای آنها میشوند.
  • فنآوری بالای خود را به کشور میزبان منتقل میکنند. 
  • باعث ایجاد فرصتهای شغلی برای کارکنان بومیِ  با مهارتهای بالا شده و به درآمد و کارآفرینی کشور کمک میکنند.

منتقدین فعالیت شرکتها و بانکها و سرمایه های خارجی در کشورهای با اقتصاد ناموفق معتقدند که

 

 

 

  • مقررات محافظ اقتصاد کسبه و محیط زیست بومی را زیر پا گذاشته یا عموماً حذف میکنند، و یک سیستم سیاسی اجتماعی فاسد و رانت خوار را ترویج میدهند.
  • شرکتهای چند ملیتی با قدرت و پشتوانۀ عظیم مالی-سیاسی خود بازار سرمایه گذاری و تولید داخلی را قرُق کرده و موقعیتهای مناسبی برای بهره برداری سرمایه گذاران داخلی بجای نمیگذارند؛
  • آنها با قدرتهای صنعتی و فنآوری بسیار برتر و آمادۀ بهره برداری خود تلاش های صنعتی شدن صنعتگران کشورهای میزبان را خفه میکنند؛
  • شرکت های بزرگ و چند ملیتی عموماً با وارد کردن کارشناسان و کادر مدیریت خود فرصتی برای درگیر شدن نیروهای بومی نمیگذارند.
  • شرکتهای چند ملیتی در کشورهای اقتصاد ناموفق ترجیح میدهند که، به جای مربتط شدن و کنترات کردن با شرکت ها و تولید کنندگان بومی، احتیاجاتشان را از طریق وارد کردن کالاهای مورد احتیاجشان و ساختن در خانه (in-house production) رفع کنند. این باعث میشود که فنآوری به جامعۀ بومی انتقال داده نشده و صنایع جانبیِ داخلی رشد پیدا نکنند.
  • وابستگی کشورهای میزبان به شرکتها و کشورهای صادرکننده افزایش پیدا کرده، و جوامع میزبان آسیب پذیرتر شده اند.
  • در حاشیه باید گفت که تحت توافقنامه هائی که بانک جهانی، صندوق جهانی پول و سازمان تجارت بین المللی با کشورهای با اقتصاد ناموفق نوشته اند سرعت و عمق این اثرات منفی شدیدتر شده است.
  • شرکتها و سرمایه گذاران خارجی و چند ملیتی (بدلیل تعهدشان به منافع شخصی خود) طبیعتی بی بند و بار دارند، و براساس توافقها و پیش شرطهای قبل از ورودشان بهر دلیلی میتوانند جمع کنند و بروند.
  • و غیره و غیره.

صنایع در مقیاس بزرگ -  داشتن صنایع بزرگ متنوع و مدرن برای سلامت یک اقتصاد موفق اساسی است. بسیاری از صنایع بزرگ از ساختارهای زیربنائی یک اقتصاد موفق بشمار میآیند. فعالیّت صنایع بزرگ میتواند در مورد هر چیزی باشد، مثلاً، شرکتهای عظیم مهندسی و ساخت و سازی، تجارتی، صنایع آهن و فولاد، نساجی، نفت و گاز و استخراج دیگر منابع طبیعی، بانکی و موسسات مالی، کشاورزی، خودروسازی، دارو-سازی، تکنولوژی ارتباطات (Information Technology - IT) و ارتباط از راه دور، یا شرکتهای عظیم زنجیره ای خرده-فروشی، بیمه، تور، تبلیغاتی، تفریجی، سینما و رادیو. امروزه صنایع بزرگ عموماً بصورت کورپوریشنهای چند ملیتی (کورپوریشن شرکتیست که تحت عنوان "با مسئولیت محدود" ثبت شده است) در کشورهای مختلف جهان مشغول فعالیّت هستند. بسیاری از کشورهای با اقتصاد موفق مانند ایالات متحده آمریکا، روسیه، آلمان، ژاپن و استرالیا صنایع بزرگ توسعه یافته، بالغ و قدرتمند بین المللی دارند.

 

 

 

شرکتها و صنایع بزرگ شش خصوصیّت اصلی دارند: شرکتها و صنایع بزرگ دارای زیرساختهای بزرگ (نرم و سخت) و بروز هستند، دارای سرمایه گذاری بزرگ هستند، فنآوری و در نتیجه تولید یا بازدهِ بسیار بالائی دارند، هزاران کارکن در استخدام دارند، عموماً در صادرات درگیر هستند، و برای رفع احتیاجات خود با عدۀ زیادی از شرکتها و صنایع جانبی بومی و بین المللی مرتبط هستند.

 بدلیل احتیاجاتِ عظیمِ قبل از تولید (روابط جلو، عمودی یا بالا-رود)، احتیاجات بعد از تولید (رابطۀ عقب، افقی یا پائین رود) و برای رفع احتیاجات در حین تولید (ترابری و غیره)، صنایع در مقیاس بزرگ همیشه در ارتباط تنگاتنگ با صنایع جانبیِ کوچک و متوسط هستند. داشتن صنایع بزرگ، پیچیده و مدرن از ملزمات داشتن یک اقتصاد موفق است. برای اینکه فوائد و اهمیّت این ارتباط (بین صنایع بزرگ و صنایع کوچک و متوسط)، بخصوص در بومیسازی تکنولوژی و در شغل آفرینی روشن شود، اجازه بدید که در این مورد مطالبی را باز گو کنم.

 

 

 

فوائد داشتن صنایع و شرکتهای بزرگ در یک منطقه یا کشورداشتن صنایع بزرگ، پیچیده و مدرن از ملزمات داشتن یک اقتصاد موفق است. چونکه منافعی که آنها به پیشرفت و بهبود درآمد عمومی میرسانند بسیار مهم هستند. منافع آنها شامل لیست زیر است:

 

 

1)    توانائی داشتن فنآوری بالا، تولید سریع و دقیق، قیمتهای ارزان.    در صنایع در مقیاس بزرگ هر کاری به چندین بخش تقسیم میشود، و اشخاصی مشغول در این بخشها با انجام مکرر آنها میزان بالاتری از مهارت و موثر بودن- به معنی سریع و دقیق شدن عملیات (efficiency) را کسب میکنند. شرکتهای بزرگ، در کنار کارکنان ماهر و موثر، ماشین آلات تخصصی متعدد و گرانقیمت نیز برای تسهیل و سرعت بخشیدن به تولیدِ قطعات تکراری نیز دارند، مثلاً برای ساختن و سوار کردن قسمتهای مختلف یک خودرو. این مجموعۀ (کارکنان با مهارت بالا و موثر و ماشین آلات تخصصی) کارآرائی و "هزینۀ-به-ازای-هر قلم" در تولید را پائین آورده، و در نتیجه، شرکتهای بزرگ قادر هستند قیمتهای خود را پائین نگه دارند.

 

 

 

2)    امکان پروراندن نخبگان، مخترئین و توانائی اختراع و ابداع کردن.   صنایع و شرکتهای بزرگ بدلایل فنی (تقسیم کردن کارها به بخشهای ساده تر)،  داشتن ماشین آلات سریع و سیستمها و متدهای سریع کننده (streamlined processes)، و بدلیل امکان داشتن بخش یا ادارۀ پژوهش و توسعه (Research & Development)، میتواند کیفیت (یا دامنه و عمق) تخصّص  پرسنل، مهندسین و مدیران خود را بطور دائم بالا ببرند. نخبگی کارشناسان و کارکنان شرکتهای بزرگ در روبرو شدن با مشکلات بزرگ و کوچک تولید هر روز موثرتر شده و امکان ابداع و اختراع کالاها و متدهای جدید را برای آنها امکان پذیر میکند. ابداع و اختراع و راهکارهای نو باعث تنوع کالا و متدها، و بهبود کیفیت و تنوع کالا باعث فروش بیشتر و عقب زدن رقابای میشود.

 

 

 (این لینک مفیدی در مورد رابرت هگ و ابداعش است (Journal of Economic Perspectives - 1998). http://urbanpolicy.berkeley.edu/pdf/q_jep98.pdf)

 

 

 

3)    صادرات توسط صنایع بزرگ فوائد بسیاری برای اقتصادِ یک منطقه و کشور دارد.   تولید برای صادرات به عنوان یکی از ابزارهای پروراندن سرمایه انسانی (بوجود آوردن نیروی کار ماهر با تکنولوژی بالا) و اساس پروراندن منابع خام طبیعی (توسط تولید کالاهای با ارزش اضافه) شناخته شده است. در روزگاران قدیم، صادرات شرق عموماً شامل مواد خام استخراجی یا کشاورزی بود، مثل،پوست حیوانات، خشکبار، فرش و دیگر صنایع دستی، جواهرات، نفت (از قرن بیستم به بعد) و دیگر مواد استخراجی خام بود. با داشتن صنایع بزرگ و تولید کننده کالاهای با ارزش اضافه میتوانیم این الگو را تغییر بدهیم، و یکی دهها تولید کنندگان کالاهای مصرفی امروزی، ماشین آلات صنعتی و خدمات مهندسی و غیره برای مصرف داخلی و صادرات باشیم. انواع صنایع بزرگ مثل صنایع مصرفی و صنایع مادر یا پایه (basic industries) بدلیل تولید و کیفیت بالا و در نتیجه قدرت صادر کردن کالا و خدمات (مثل خودرو سازی و صنایع دریائی و داروئی یا شرکتهای بزرگ مهندسی)، فوائد بسیار مهمی برای اقتصاد، پیشرفت و شغل آفرینی در یک کشور دارند. به این ترتیب: الف- بازگشت سود صادرات به داخل منطقه و کشور باعث تشویق سرمایه گذاری بیشتر محلی شده و محرک بوجود آمدن کسب و کارهای جدید است. ب-   قدرت جانشینیِ واردات و تولید ملّی دارد. یعنی داشتن صنایع بزرگ به یک کشور اجازه میدهد که بجای واردات بسیاری از کالاها و خدمات (مصرفی یا سرمایه ای) خود تولید کننده. تولید احتیاجات توسط صنایع بومی باعث صرفه جوئی ارز توسط دولت و افزایش اتکاء به نفس صنعتگران و کشاورزان بومی میشود.

 

4)    بالا رفتن درآمد دولت.   ازدیاد کسب و کار، صنایع و شاغلین به نوبه خود درآمد مالیاتی دولت را بالا میبرد. با بالا رفتن درآمدش، دولت میتواند پروژه های عمرانی و زیرساختی را گسترش دهد. براه انداختن این گونه پروژه ها باعث شغل آفرینی بسیار در مناطق مختلف یک کشور میشود.

 

 

با گسترش ساختارهای زیربنائی اقتصادی و عمرانی در مناطق مختلف کشور، انواع افراد و استعدادهای نو به کسب و کار و بازار تولید و فعالیتهای اجتماعی وارد میشوند. این درگیری مثبت مردم با کسب و کارهای تولیدی فناوری و مهارتهای مدرن نیروی کار کشور را بالا میبرد، که این بنوبۀ خود باعث ابداع کالاها و خدمات متنوع و با کیفیت بالا میشود. یعنی، کارآفرینان و سرمایه داران  و فعالیتهای بخش خصوصیِ بومی ازدیاد و رونق پیدا میکنند.

 

 

 

5)   جذب مغزها و نیروی کار ماهر.   تنوع صنعتی و گسترش کسب و کارهای تولید بومی باعث بالا رفتن انعطاف صنایع و قابلیت جذب بازار کار شده، و در نتیجۀ این رونق در تنوع اقتصادِ بومی مغزها و استعدادهای نو به منطقه جذب میشوند. اگر ما ساختارهای زیربنائی لازم و صنایع متنوع در مناطق مختلف ایران داشتیم بطور قطع پدیدۀ فرار مغزها در کشور بوجود نمیآمد. کشورهای جذب کنندۀ مغزها و نیروی کار ماهر، به دلیل ضریب بالای فزایندۀ صنایعشان قادر به تولید مشاغل جانبی زیادی هستند. همینطور که میدانید بسیاری از مناطق پیشرفته در کشورهای با اقتصاد موفق که تعداد زیاد و متنوعی کارخانه و صنایع تولیدی دارند اغلب مغزها و نیروهای ماهر را از مناطق و کشورهائی دیگر (مثل ایران و مصر و هند) جذب میکنند. ولی برعکس مناطقی که به تعداد و تنوع صنایع خود اضافه نمیکنند کیفیت و کمیت جمعیت ماهرشان رو به رکود میرود.

 

 

 

6)    بوجود آوردن شبکه های رابطه ای بین المللی (international networks).   با امکانات عظیم خود، صنایع بزرگ عموماً دارای شبکه های رابطه ای وسیع و عمیق بین المللی هستند که امکان دسترسی آنها به انواع بازار تقاضا، منابع خام، نیروی کار ارزان، صنایع جانبی مکمل تولید، تولید و فروش آنها را ممکن میکند. دسترسی به امکاناتی مانند شبکه های توزیع و فروش، قانونی و مالی، تبلیغات و بازاریابی، تغییر دادن و ترویج سلیقه ها و ترجیحات نو و بخصوص در بازارها یا کشورهای مختلف هستند. این یکی از دلایل و اساس مهم قدرت دوّل با اقتصاد موفق است.

 

 

 

7)    توانائی ایستادگی و سپری کردن دوران مشکلات.   صنایع و شرکتهای بزرگ با داشتن پول کلان و منابع اعتباری وسیع، با داشتن ظرفیت ذخیره بالا، دسترسی به نیروی ماهر و آمادۀ کار، دسترسی به انواع ماشین آلات سریع کننده تولید، دسترسی به شبکه های بین المللیِ فنّی و فنآوری، موسسات تجاری، سیاستمداران، بانکهای مرکزی، موسسات تبلیغاتی، موسسات پژوهشی و دانشگاهی و دیگر منابع، توانائی ایستادگی در مقابل پیش آمدهای پیش بینی نشده و سپری کردن دوران مشکل را دارند. در نتیجه جوامعی (مانند کشورهای با اقتصاد موفق) که تعداد زیاد و متنوعی از صنایع و شرکتهای بزرگ و نیروی کار ماهر با فنآوریهای بروز و ساختارهای زیربنائی مربوطه دارند، در زیر فشار تلاطمات اجتماعی، اقتصادی ویا مصیبتهای طبیعی خرد نمیشوند، و در واقع دارای ثبات اجتماعی و سیاسی بالا میباشند.

 

 

بر طبق گزارش "ادارۀ ترویج آمریکا (U.S. Office of Advocacy)  در سال 2008  تعداد 18000 شرکت در مقیاس بزرگ در سراسر آمریکا بود که میلیون ها نفر از مردمشان را در استخدام داشتند.

 

 

http://www.google.com/url?sa=t&rct=j&q=&esrc=s&frm=1&source=web&cd=1&ved=0CCsQFjAA&url=http%3A%2F%2Fwww.sba.gov%2Fsites%2Fdefault%2Ffiles%2FFAQ_Sept_2012.pdf&ei=i3f_UciDPdWs4APg6ID4Dw&usg=AFQjCNGtLEh1VlOnD_fOrNYBz-iYXudtWg&sig2=K0dGtCHz0oK8i2CWJp9p6Q

 

 

 

 

 

8)    صنایع بزرگ محرّک شغل آفرینی، پخش و بوجود آمدن و رشد صنایع کوچک و متوسط هستند.   صنایع و شرکتهای بزرگ عموماً با دانشگاهها و مراکز پژوهش و توسعه، و موسسات دولتی و خصوصی یک کشور در تماس و همکاری و همآهنگی دائم هستند. باضافه، صنایع بزرگ برای رفع احتیاجات خود به صنایع جانبی متوسط و کوچک احتیاج دارند.

اثر ضریب فزاینده (multiplier effect) -  اقتصاددانان دلیل مضاعف افزایش کار و شغل آفرینی در هول و حوش صنایع بزرگ را با اصل "ضریب فزاینده" توضیح داده اند. ضریب فزاینده یعنی نسبت کل مشاغل به تعداد کارکنان صنعت بزرگ یا صادر کننده در یک منطقه. به این ترتیب که (بدلیل احتیاجات صنعت بزرگ و احتیاجات زندگی روزمرۀ کارکنان زیادی که برای یک کارخانه کار میکنند) برای هر شغل در صنایع بزرگ یک و نیم (یا بیشتر یا کمتر) شغل جدید در کسب و کارها و خدمات جانبی بوجود میآید. مثلا اگر فرض کنیم که کل مشاغل یک منطقه بیست و پنج هزار است، و کارخانه ماشین سازی (یا شرکت بزرگ محصولات دریائی یا پروژه سد سازیِ یا پالایشگاه) موجود در آن منطقه ده هزار کارکن دارد، ضریب فزاینده این منطقه دو و نیم است. یعنی در ازاء هر شغل در کارخانۀ اتومبیل سازی یک و نیم شغل جدید در منطقه بوجود میآید. نکتۀ مهم این است که اینها عموماً "شغلهای خوب" یعنی شغلهائی که درآمدِ مناسبی برای یک خانواده فراهم میکنند، هستند، و به بوجود آمدن و توسعه قشر مرفه یعنی طبقۀ متوسط  کمک میکنند.

در نتیجۀ این رابطه، صنایع بزرگ محرک گسترش، بوجود آمدن و بالا رفتن تکنولوژی میلیونها شرکت کوچک و متوسط در مناطق فعالیتشان هستند. این ارتباطات با کسبه، نیروی کار، موسسات و منابع و ارگانهای دولتی و خصوصی یک کشور نه تنها باعث کارآفرینیِ قابل توجهی میشود، بلکه به ترویج و گسترش فناوری در بین جمعیّت و بروز شدن صنایع و متدهای بومی نیز کمک شایانی میکند. بر اساس گزارش "مرکز تحقیقات اتومبیل " (the Center for Automotive Research) در سال 2008، شرکتها، صنایع و خدمات کوچک و متوسط یا جانبی تولید خودرو در آمریکا تعداد 3.3 میلیون کار (یعنی بیش از هر صنعت دیگر) بوجود آوردند. 

 

 

 http://selectusa.commerce.gov/industry-snapshots/automotive-industry-united-states

 

صنایع غیر پایه ای (non-basic industries) عموما بخشی از صنایع در مقیاس کوچک هستند که در حواشی و بدلیل صنایع بزرگ بوجود میآیند. این کسبها و فعالیتهای اقتصادی برای رفع احتیاجات صنایع پایه و افراد شاغل در آن بوجود میآیند. صنایع غیرپایه ای، مثل خدمات مکانیکی و پارت سازی، تراشکاری و قالب ریزی، ساختمانسازی، تفریحی، کامپیوتری، شرکتهای مشاوره، مهندسی و تعلیماتی و آموزشی، فروشگاهها خوراک و لباس باعث بوجود آمدن کارهای جدید، درآمد برای تعداد بیشتری از جمعیت و نتیجتن باعث بالا رفتن ضریب فزاینده کار میشوند.

صنایع در مقیاس کوچک شامل کسبهای کوچک (از 0 تا 500 کارکن) و کسبهای متوسط (تا 1500 کارکن) هستند. صنایع کوچک و متوسط 99-60% از کسبهای کشورهای مختلف را تشکیل میدهند. صنایع کوچک صنایعی هستند با سرمایه گذاری کوچک (یا نسبتاً کوچک)، تولید محدود و متنوع است. این صنایع عموماً تولید کنندۀ کالاها و خدمات مصرفی صنعتی (برای استفاده توسط صنایع دیگر) یا مصرفی عمومی (برای استفادۀ عموم) هستند. داشتن صنایع متنوعِ جانبی و در مقیاس کوچک با نیروی کار ماهر، انعطاف پذیری و آمادگی سیستم اقتصادی صنعتی یک جامعه را برای پاسخگوئی به تغییرات تکنولوژی و اورژانسهای مختلف را بالا میبرد. (لطفاً برای مطالعۀ بیشتر در مورد کسبهای کوچک به مقالۀ ربط ما چیست؟ 4# رجوع کنید).

 

 

 

بازگو شده های بالا نکات زیر را بما میرساند:

 

 

-    نیاز به همآهنگی بین زیرساختهای نرم و سخت: این همآهنگی (همزمانی تاسیس و گسترش) باعث میشود که منابع انسانی (توسط برنامه های آموزشی، حمایتی و تشویقی، تحقیقی و ابداع) و منابع طبیعی (توسط زیرساختهای  صنعت، کشاورزی) در مسیرهای موازی با هم پرورانده شوند، و مهارتهای عملی لازمه در بطن افراد و موسسات جامعه جا بیافتد.

 

 

مثلاً در دهۀ 1970 ایران، بعد از سالها تاسیس صنایع، چون رژیم وقت نیروی کار ماهر را همزمان با تاسیس صنایع، آموزش و آماده نکرده بود، دولت هزاران کارشناس، و کارکن، مشاور و کنتراتچی خارجی را برای راه بردن و کارکردن در صنایع تازه تاسیس از خارج استخدام کرد.

 

 

 

-    پتانسیل طبیعی منطقه ای برای پیشرفت: خصوصیات منطقه ای هر کشور پتانسیل طبیعی ئی برای پیشرفت آن منطقه فراهم میکند. مثلا در صنایع اولیه (صنایع استخراجی معادن، نفت و گاز، ماهیگیری، کشاورزی، تولید گوشت، چوب و الوار و غیره) افراد و گروههای بومی در مناطق مختلف یک کشور بطور طبیعی میتوانند درگیر داده های طبیعی یا استراتژیکی آن منطقه شده و بآن رونق دهند، برای مثال ماهیگران و صنایع دریائی و کشتی و قایق سازی در شمال و جنوب ایران، گله داران و صنایع تولید گوشت و لبنیات در غرب و شمال کشور، کشاورزان محصولات منطقه ای مثل گندم در مناطق گرم، صیفی کاران در اصفهان، برنج کاران در شمال، صنایع نفت و گاز در جنوب، و رونق هر کدام از این صنایع به تجارت آن منطقه رونق میدهد. اگر دولت تاسیسات زیرساختیِ مورد نیاز هر کدام از این صنایع، آموزش روشها و تکنولوژی نو را در این مناطق در دسترس مردم قرا دهد اکثریت مردم منطقه بخودی خود رونق سرسام آوری به اقتصاد و کارآفرینی مناطق خود و کل مملکت خواهند داد.

 

 

 

-    پیشرفت زنجیره ای و هم نیروزادی: اگر زیرساختهای مفید در اکثر نقاط کشور وجود داشته باشند، رونق در هر کدام از صنایع مادر نیروی موتوری موثری برای رونق صنایع جانبی و خدمات، یعنی گسترش فنآوری و کارآفرینی، در بخشهای دیگر میشود.

 

 

 

رده بندی صنایع –  ساختارهای زیربنائی بخشی از صنایع یک کشور هستند. داشتن یک سیستم زیرساختی گسترده و مدرن باعث درگیر شدن مثبت مردم در فعالیتهای اقتصادی و تولیدی شده، و این درگیری همۀ رده های صنعتی زیر را بوجود میآورد.

بطور کلی لغات صنعت یا صناعت یعنی تولید کالا یا سرویس برای استفاده در یک سیستم اقتصادی. پژوهشگران و عملکاران رده بندیهای متعدد و مختلفی برای صنایع بوجود آورده اند. اهمیت این رده بندیها عموما در استفاده ای است که یک پژوهشگر یا استفاده کنند در نظر دارد. ولی اکثر رده بندیها قابل مختلط شدن هستند، مثلاً صنایع سنگین یا مادر و صنایع زیربنائی و رده ی اول، یا صنایع پایه ای و ردۀ دوم و پشتیبانی. (سازمان ملل کتابی به نام "استاندارد رده بندی صنایع" تهیه کرده که سالانه بهنگام درآورده میشود و کاملترین لیست رده بندی صنایع مختلف جهان، عمدتا بر اساس نوع فعالیت است.

 

 

International Standard Industrial Classification (ISIC) of All Economic Activities

 

 

http://unstats.un.org/unsd/publication/seriesM/seriesm_4rev4e.pdf

در اینجا لیستی از انواع رده بندیها را بازگو میکنم.

بر اساس اندازه -  تعداد کارکنان، مقدار تولید، مقدار سرمایه، مثل صنایع پر کارگر و صنایغ با سرمایه بالا؛

 

 

بر اساس نوع مالکیت - مالکیت خصوصی، دولتی، تعاونی، مشارکت دولت و مردم؛

 

 

بر اساس نوع محصولات تولید شده - صنایع شیمیائی، صنایع نفت، اتومبیل، با تکنولوژی بالا (Hi-Tech.)، صنایع الکترونیک، مهمانداری، اطلاعات و دانش، صنایع غذائی، صنایع ماهی یا مواد غذائی دریائی، بسته بندی گوشت، صنایع تولید مواد کشاورزی، ماهیگیری، دامداری، مواد زیرزمینی یا استخراجی، مواد تولید شده از جنگل، صنایع نرم افزار، کاغد، صنایع سرگرمی و تفریحات (مثل موسیقی و پارکهای تفریحی)، صنایع فیلم، نیمه رسانی (semiconductor industry)؛

 

 

تحت عناوین صنایع سبک و سنگین – صنایع سبک، مثل وسائل مصرفی، لباس، اسباب بازی، وسائل الکترونیک، ماشین رخت شوئی و تلویزیون، و صنایع سنگین یا مادر صنایعی هستند که تولیدات یا خدماتشان در مصرف در دیگر صنایع و کارخانه ها استفاده میشود. صنایع سنگین شامل این صنایع هستند: صنایع شیمیائی و پلاستیک، ذوب آهن و پالایشگاه نفت، استخراج معادن، دستگاههای صنعتی و کارخانه ای، سیستمها و ماشینهای حمل و نقل (راه آهن، هواپیما، کشتی سازی)، ماشینهای زیرورو کردن خاک و ساختمانسازی، صنایع هوافضا و دفاع و صنایع مهندسی که انواع کارخانه ها را طرح و پیاده میکنند؛

 

 

بر اساس نوع مشتری مثل صنایع فقر- این صنعت شامل خدماتی است که اکثرا مشتریهایشان از طبقه فقیر تشکیل شده اند. کسبهائی مثل قرض دادن، موسسات رهنی و قرضهای فوری، کازینو، مشروب و سیگار فروشیها، کسبهای تولید و فروش مواد مخدر و خودفروشی. در آمریکا این رده سالانه حدود 33 میلیارد دلار درآمد دارد؛

 

 

بر اساس نوع مواد خام مورد استفاده در تولید - صنایع استفاده کننده ی محصولات کشاورزی یا (Agro-based industries) مثل صنایع پارچه کتان، کنف، ابریشم خام و غیره را تبدیل به پارچه میکنند، یا صنایع چای، قهوه، لاستیک و غیره؛ یا صنایعی که وابسته به مواد خام معدنی هستند، مثل کارخانه ذوب آهن که از سنگهای معدنی آهن استفاده میکند برای تولید تیرآهن؛

 

 

بر اساس جمع بودن در یک منطقه (business clusters) - صنایعی که در یک منطقه و نزدیک بهم واقع شده اند و تشکیل یک بخش را میدهند – مثل همۀ صنایع و کسبه ای که در منطقۀ (بازار) فرش فروشان در شهرهای تهران یا "سیلیکان ولی" در کالیفرنیا مجتمع کسبهای مربوط به کامپیوتر قرار دارند. این طبقه بندی است که اشاره به یک گروه از شرکت هایی میکند که از نظر فعالیتهای اصلیِ کسب و کارشان بهم مربوط هستند. این صنایع و کسبها از نزدیک بودن با هم استفاده میبرند، مثلاً بدلیل نوع مشتری یا نوع کالا یا خدمت.

 

 

بر اساس مقطع ارتباطی با صنعت بزرگ - 1- صنایع در ارتباط عمودی (vertical) یا بالا-رُود (upstream) کسبه و صنایعی هستند که در مرحلۀ فراهم کردن مواد و تدارکات قبل از تولید با یک کارخانه همکاری میکنند. مثلاً شرکتها و صنایع مربوط به صنایع فلزات، نفت و گاز در مرحلۀ بالارود در جستجو و استخراج مواد خام یا تدارکات دیگر برای صنایع نفت و گاز هستند. 2- صنایعی که در مرحلۀ بعد از تولید کالا یا خدمت (مرحله پایین-رُود (downstream) با کارخانه بزرگتر در رابطه است. مرحله پایین-رود شامل همۀ کارهای پردازش، ساختن و تولید و فروش محصول را شامل میشود. برای مثال پالایش نفت خام به محصولات مختلف و فروش انها در سراسر جهان هستند. اینگونه سازماندهی را یکپارچگی افقی میگونید، و این شرکتها بصورت افقی مرتبط (horizontally related) هستند. 3- صنایع و شرکتهائیکه در مرحلۀ میان-رود (midstream) تولید و فروش یک شرکتی قرار دارند- شامل شرکتهائی که در حمل و نقل (توسط خط لوله، راه آهن، بارج، یا کامیون)، ذخیره سازی و بازاریابی، عمده فروشی محصولات تولید شده است. بسیاری از شرکتهای بزرگ چند ملیتی در هر سه مرحله دست دارند، اینها یک سازماندهی یکپارچه در مورد تولید دارند (integrated).

 

 

صنایع مرتبط  و پشتیبانی یا حمایت کننده (related and supporting industries)  -  گروه صنایعی هستند که تدارکات، قطعات، مواد و خدمات لازمۀ یک صنعت را فراهم میکنند - مثل صدها صنعا، شرکت و خدمات که در رابطه با صنعت عظیم نفت و گاز، از کشف و استخراج و لوله کشی و حمل تا پردازش و تبدیل به کالا و ذخیره و بازاریابی و بیمه و فروش در سیارۀ صنعت نفت در سراسر دنیا پخش هستند.

 

 

یا بر اساس مکان کالا در پروسه ی زنجیره ای تولید اقتصادی - این پروسه از ساده (یا فاصله از مواد خام و طبیعت) بسمت پیچیده (یا ساخته شده) و غیره میرود (بخشهای 1 تا 5). به این ترتیب:

 

 

صنایع بخش مقدماتی یا اولیه اقتصاد (primary sector) - در کار استخراج مواد خام یا برداشت مواد غذائی اولیه از طبیعت هستند. صنایع ماهیگیری، استخراج معادن و نفت و گاز، کشاورزی، شکار، تولید گوشت و لبنیات، چوب و الوار در این قسمت هستند. پردازش (پراسس) و بسته بندی این مواد هم معمولا در این رده قرار دارند. در کشورهای پیشرفته درصد کمی از جمعیت مشغول در صنایع اولیه هستند.

 

 

 

صنایع دوم یا ثانوی اقتصاد (secondary sector) - سازنده ی انواع کالا و ساختار هستند. تمام صنایع کارخانه ای، پردازشی و ساختمانی در این قسمت میتوانند قرار داشته باشند. صنایع فلزکاری و ذوبکاری، کارخانه های سازنده اتومبیل، کشتی سازی، تولید پارچه، مواد شیمیائی، هواپیماسازی، کارخانه برق، نوشابه، صنایع مهندسی، ماشین آلات سنگین، محصولات ساختمانی یا ریل راه آهن، تلویزیون، کامپیوتر، کفش، فرشبافی یا جواهرسازی در این قسمت هستند. مواد معدنی و دیگر محصولات تولید شده در صنایع اولیه خوراک این صنایع هستند.

صنایع بخش سوم اقتصاد (tertiary sector) - تولید خدمات است که برای عموم مردم یا کسبها و دولت انواع سرویسهای مختلف را انجام میدهد. مثل بانکها و انواع خدمات مالی، فروشگاههای عمده یا کوچک فروش لباس یا کالاهای دیگر و سوپرمارکتها، ماشین یا فرش فروشی، خدمات ترابری و تفریحی (مثل سینما و تلویزیون و رادیو، تاتر و موسیقی و هنر)، مکانیکی، سلمانی، رستوران، وکالت، مطب دکتر، انواع مشاوره و خدمات کارشناسی و دفاتر توریستی و بهداشتی و غیره. درصد بالائی از جمعیت در کشورهای پیشرفته در این بخش مشغول هستند، در آمریکا 80%؛

صنایع بخش چهارم اقتصاد (quaternary sector) - عموما همراه با صنایع سوم و پنجم در نظر گرفته میشود. این بخش پایه ی دانشی اقتصاد است که سازنده ی محصولات و متدهائی با تکنولوژی مدرن و بالا هستند.  این بخش شامل شرکتهای پژوهش-و-توسعه بخصوص در رشته های علمی، شرکتهای فناوری اطلاعات و ارتباطات، شرکتهای دستگاههای محاسبه و کامپیوتری میشوند. این بخش از فعالیتهای فکری، علمی و پژوهشی افراد در مسیر پیدا کردن راهکارهای جدید، ابداع و اختراع کالا و اجناس و خدمات جدید و قابل مصرف در بازار بهره میبرد. برای آینده سازیشان، تقریبا همه بخشهای جامعه (دولت، نظامی، کسب، هنری، فناوری اطلاعات، بهداشتی، صنعتی، کشاورزی و غیره) در فعالیتهای کارشناسان، پژوهشگران و ساینتیستهائی که در این بخش به مطالعه و آزمایش مشغول هستند سرمایه گذاریهای عظیم میکنند. بغیر از بودجه ایکه ارتشها و دولتها مصرف این بخش میکنند، شرکتهای عظیم داروئی، تولید کنندگان کالاهای صنعتی، الکترونیکی، دیجیتال و شرکتهای تجاری سرمایه گذاریهای بالائی در بخش پژوهش و توسعه و بهبود مصرف میکنند. سرمایه گذاریهای پژوهشی برای بدست آوردن: بهره بیشتر، گارانتی کردن انبساط و گسترش خود در بازارهای جدید، کم کردن هزینه ها، رخنه کردن به بازارهای جدید، تولید ایده های نو، متدهای جدید تولید و ساختن، و آفریدن مارکهای جدید برای آینده و غیره است.

بخش پنجم اقتصاد (quinary sector).  - در مورد این بخش دو عقیده است: به نقلی صنایع بخش پنجم شامل بالاترین رده متفکرین، تصمیم گیرندگان و پولدارترین افراد جامعه است. و به نقلی دیگر (در استرالیا) این بخش در مورد اثر نهفته و بحساب نیآمده اقتصادی که کارهای خانه داران بر روی تولید عمومی دارد است.

و بالاخره رده بندی صنایع بر اساس صادراتی بودن - محصولات یا کالاهای تولید شده و رابطه شان با تولید کار و ضریب فزاینده. اینها را صنایع پایه ای (basic industries) یا غیر-پایه ای (non-basic industries) مینامند (در پائین توضیح بیشتری در این مورد میدهم.

 

 

 

جمع بندی و نتیجه گیری -  در دنیای پُر جمعیتِ قرن بیست و یکم، داشتن اقتصادی موفق یعنی داشتن صنایع متعدد، متنوع و مدرن، نیروی کار با مهارتهای مدرن، بازار تقاضای جذب کننده کالا و خدمات مدرن، و یک سیستم دولتی و بانکی متعهد و کارآ که موفقیت اقتصاد بومی را حمایت کند. ولی پایه گذاری و ادامۀ یک اقتصاد موفق فقط با داشتن ساختارها و سیستمهای زیربنائی مدرن، متعدد و متنوع امکانپذیر است. و داشتن ساختارهای زیربنائی ئی که بتوانند یک اقتصاد ناموفق را به موفق تبدیل کنند با برنامه ریزی علمی و هدفمند امکانپذیر است. تجربیاتِ منطقه ای بما نشان داده است که داشتن پول و درآمدهای عظیم از نفت و دیگر منابع طبیعی به دولتمردان یک کشور اعتبار و پشتیبانی پایا در مذاکرات بین المللی و بومی نمیدهد، ولی ما را از خطر مورد سوء استفاده قرار گرفتن، تحریم و تهدید دائم قرار میدهد.

بسیاری از مشاهدات و مطالعات نشان میدهد که دولتهای کشورهای با اقتصاد ناموفق عموماً سنت برنامه ریزی علمی برای موفقیت اقتصادی کشورشان را ندارند، و اصولاً با یک روش "عکس العملی" سعی در پاسخگوئی به احتیاجات جوامعشان در زمانهای مختلف برخورد میکنند. باضافه، کشورهای با اقتصاد ناموفق عموماً تحت فشارهای ممتدِ داخلی و خارجی (از طرف دولتها، بانکها و شرکتهای بزرگ و بین المللی) در جهتِ پیش نبردنِ اقتصاد خود و وابسته ماندن هستند؛ و ساختارها و موسسات زیرساختی نرم و سخت آنها ضعیف، قدیمی و بسیار معدود هستند.

تاریخ صد سال اخیر بما نشان میدهد که بدون داشتن یک اقتصاد موفق و مردمی ماهر، داشتن قدرت سرکوبی مردم بومی و داشتن پول از نفت یا دیگر منابع طبیعی فقط پتانسیل مورد سوء استفاده قرار گرفتنمان، توسط کشورهای با اقتصاد موفق و شرکتهای بین المللی را بالا میبرد، ولی به افزایش آبرو و اعتبارِ واقعیِ مردم و دولت ما در دید دنیا، و به نفوذ اهرمی دولتمردانِ ما در مذاکرات بین المللی اضافه نمیکند. همانند مردم و دولتمردان کشورهای با اقتصاد موفق، فقط داشتن اقتصادی موفق است که سربلندی برای مردم ما و همترازی با سیاستمدارانِ آنها برای دولتمردانِ ما را تضمین میکند.

تجربیات تاریخی و مشاهدات امروزه تاکید میکنند که اقتصادِ جامعه ای موفق است که زیرساختهای مدرن و متنوع در اقصانقاط کشور و برای اکثریت مردم خود را بوجود آورده باشد. چراکه دسترسی داشتن به این زیرساختها است که باعث میشود که دولت و مردم امکان درگیر شدن، توانمند شدن و راه انداختن کار و کسب و رسیدن به آمال بومی و جهانیِ خود را بدست بیآورند. وقتی ساختارهای زیربنائی نرم و سخت در اقصانقاط یک کشور گسترده باشند و در دسترس اکثریت مردم یک جامعه باشند، بوجود آمدن و ترویج صنایع و نیروی کار ماهر و حل کردن مشکلات بومی تضمین میشود.

با داشتن صنایع مدرن و متنوع و نیروی کار ماهر و با قدرت است که آزادیِ عمل و انواع امکانات (opportunity) در یک جامعه بوجود میآید، مانند امکانِ همکاری و همزیستی مفید و صلح آمیز بین گروهها، نژادها و دینهای مختلف در کشور، امکانِ گسترش تکنولوژی و رونق کسب و کار، امکان رقابت سالم در بازارهای داخلی و جهانی، امکانِ شغل آفرینی و سرمایه گذاری بومی، امکان داشتن امنیّت برای جان و مال مردم بومی و برای کشور، امکان داشتن دولتهای پایدار و مردم-ناستیز و امکان تبلور مثبت فرهنگ.

گسترش دادن ساختارهای زیربنائی (صنعتی، عمرانی، آموزشی، مالی، بهداشتی، قانونی، انتظامی و غیره) در اکثر نقاط ایران لازم است، تا اکثریت مردم و مناطق کشور بتوانند به ابزار پیشرفت و تولید دسترسی داشته باشند، و از شرکت در فعالیتهای آموختن مهارتهای نو ،کارآفرینی، براه انداختن و مدیریت صنایع و امرار معاش خوب محروم نمانند.

 

همه گیر بودن این امکانات را بدلیلِ و در موازاتِ وجود ساختارهای زیربنائی مدرن و گسترده را میتوانیم در کشورهای اروپائی، در ژاپن و دیگر کشورهای با اقتصاد موفق بوضوح ببینیم و شاهد تداومِ پیشرفت دولتها و سیستمهای اجتماعی آنها در عرض صد سال گذشته بوده ایم. امیدوارم که اهمیت گسترش سراسری ساختارهای زیربنائی متنوع برای پرورش منابع انسانی و طبیعی تا حدی مشخص شده باشد.

 

 

یا علی مدد